خوب
خوب
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

انسان، کلاف پیچیده ای از احساسات

چند روزی بود که خیلی اعصابم خرد شده بود. یه طوری که اصلا به مرز انفجار رسیده بودم از عصبانیت. رفتم یه کمی در مورد دارو های جدیدی که پزشک برام تجویز کرده بود مطالعه کردم. دیدم ای دل غافل! عوارض این دارو هایی که تازه بهم داده است که چنین حالی به من دست داده.

خیلی جالبه که دارو یا به عبارت دیگه هورمون ها میتونند اینقدر روی رفتار و احساسات تاثیر بذارند.

یه مستند دیدم که توش یه مورچه هه اسگل شده بود و دیگه نمیتونست درست به کلونی خدمت کنه. بعد یه مورچه دیگه اومد برش داشت و برد یه جایی دور از کلونی رهاش کرد. اون مورچه هه که اسگل شده بود مُرد و بعد از یه مدت از تو مغزش یه قارچ در اومد. اون مورچه هه برای اینکه بیماری این مورچه ی مریض به سایر مورچه ها سرایت نکنه اونه رو برد و از کلونی دورش کرد. این مستند نشون داد که چطور رفتار حتی سایر جانوران میتونه توسط عوامل خارجی تاثیر بگیره.

بعد از دیدن اون مستند همیشه با خودم فکر میکنم که آیا رفتاری که من از خودم نشون میدم واقعا همون چیزی هست که من میخوام یا چیزیه که توسط عوامل خارجی به من تحمیل شده!؟

خیلی از جرائمی که انسان به اون ها دست میزنه هم میتونه همینطور باشه. به نظر من خیلی از انسان هایی که حتی مجرم هستند و جرم شون برای ما مثل روز روشنه شاید از نظر خداوند مجرم نباشند. شاید اون کسی که قاتل شده اون لحظه فکرش در کنترل خودش نبوده!

برای همین همیشه از خدا میخوام کمکم کنه تا رفتارم تحت کنترل خودم باشه نه عوامل خارجی و همیشه ازش میخوام کمکم کنه تا دیگران رو قضاوت نکنم.

انسان شناسیروانشناسیجامعه شناسیروان درمانیروانپزشکی
والا اینقدر گوش شنوا نیافتم که تصمیم گرفتم حرف هام رو اینجا بزنم :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید