امروز حاشیه میدان انقلاب یک پسر بچه ایستاده بود داشت مداد رنگی میفروخت. مداد رنگی خیلی ارزان 65 رنگی با قیمتی بسیار نازل و ساخت ترکیه. اولش داشتم فقط مداد رنگیها را نگاه میکردم و متعجب از قیمت بسیار پائینش بودم؛ فابرکستل 65 رنگه حدود یک میلیون و هشتصد هزار تومن است و این ترکیهای با جنس خوب 30 هزار تومان. بعد که سرم رو آوردم بالا بگم بهش که یه دونه از این بده، نگاهم به چهرهاش افتاد دیدم بح چه شازده پسر خوشتیپی و سیمای خاص و زیبایی. آن طرفتر دیدم مادرش نشسته روی یک چارپایه پلاستیکی با عینک دودی خیلی بزرگ و ماسک بهداشتی که تقریبن چهرهاش را کامل پوشانیده. اولین حدسی که زدم این بود که یک خانواده فرهیخته و مفرحی باید باشند (بیشتر از روی تیپ و تروتمیزی شازده پسر و آفتاب نخوردگیاش میشد فهمید، آخر عمومن دست فروشها چنین تیپهایی ندارند.) پسربچه را رد کردم و به سراغ مادر محترمش رفتم. سر صحبت را باز کردم و دیدم که بعله از روی رفتار و سکنات و ادبیات میشود فهمید که حتمی خانم فرهیختهای بوده باشد که مفرح هم زندگی میکند.
ازش جویا شدم که رشته فعالیتتان چیه و کار و بار تا به الان چی بوده؟ گفت که کارم نقاشی است و آموزشش. پسرم هم مدرسه ای هست و القصه...
میگفت: «آموزشگاههایی که کار میکردم همه کساد شدن و دیگه هنرجو خیلی کم پیدا میشود. تقریبن اکثرن تعطیل کردهاند. از لینک و ارتباطی که داشتم تو بازار لوازم التحریر استفاده کردم و این مداد رنگیها رو جور کردم؛ اینطوری دارم گذران زندگی میکنم».
جویا شدم که همسرتون؟ گفت خیلی ساله که از دنیا رفته.
ماسکش را پایین آورد که بتواند راحتتر حرف بزند. این هنگام پسرش آمد جلوی مادرش ایستاد که کسی او را نبیند، مادر گرامیاش خیالش راحت باشد (راستش با این کار شازده عشق کردم:) ).
از زیبایی فرمیک مشابه میشد متوجه شد که مادر و پسر هستند. خدا حفظشان کند.
با این سابقه و تخصص و غیره میتوانستن خیلی کارها بکنند ولی خب اینطور شرافتمندانه به زیستن ادامه میدهند. با اجازه مادر محترم شماره شازدهاش ررا گرفتم و گفتم احتمالا برای امر آموزشی مزاحم میشوم.
البته که شاید... شاید که بشود یک اپ آموزشی برای نقاشی و اینجور موارد با این عزیزان فعال کرد یا که یه فعالیت آموزشی از راه دور ویژه نقاشی خردسالان و دیگر موارد مشابه.
خلاصه وضعیت دلار و طلا و سکه چه حالی راه انداخته تو این کشور. ملت از چه حرفههایی مجبور به چه کارهایی شدهاند. وضعیت هم هر روز بدتر از دیروز میشود و از این اتفاقات مشابه و این طباقهای تلخ، باز هم بیشتر باید منتظرش بود و دید و جز افسوس دیگر چه کار میشود کرد؟!