به قلم: علیرضا حجتی
حملات اسرائیل علیه مقاومت با هدف تعریف و تحمیل یک معادله جدید در برابر این محور است. برای پیشبرد این راهبرد، تل آویو در حال عبور از تمامی خطوط قرمز ترسیم شده مقاومت است. در آستانه یکسالگی جنگ غزه حالا بهتر می شود یک تصویر کلی و بزرگتر برای توصیف شرایط کنونی به دست آورد.
این جنگ برای اسرائیل، نبرد مرگ و زندگی است که بنیانهای وجودی و حیاتش را به خطر انداخته است. با این وجود و با تمامی فعل و انفعالاتی که رژیم در جبهه جنگی غزه انجام داده اما از هرگونه جنگ کامل با شبکه مقاومت دوری می کند؛ اسرائیلی که تا سال ۲۰۰۶ فقط به چند روز زمان نیاز داشت تا مهمترین دشمنانش را از پای درآورد.
عملیات های اخیر اسرائیل در لبنان و قبل از آن ترور هنیه همچنان ذیل کانتکست «جنگ در سایه» قابل تعریف است. نبرد اسرائیل و محور مقاومت جنگ تحمیل ارادهها است، هدف تلآویو خارج کردن دیگر اضلاع مقاومت از جبهه غزه بوده است و پیام روشنی برای ایران و حزب الله داشته است: پای خود را از جنگ غزه بیرون بکشید تا هزینه نپردازید.
در طرف مقابل، استراتژی مقاومت در وهله اول مدیریت صحنه جنگ و حفظ دایره تنش برای از کنترل خارج نشدن جنگ، مهار رژیم یاغی و خونریزی که به هیچیک از قواعد و نرمهای بینالمللی و انسانی پایبند نیست و در نهایت فشار به صهیونیستها برای خاتمه جنگ و تندادن به آتشبس بوده است.
هر ۲ راهبرد در طول یکسال گذشته موفقیتهایی کسب کردند. مهار اسرائیل توسط مقاومت فرسایشیترین جنگ تاریخ رژیم را در ۷۶ سال گذشته به آن تحمیل کردهاست. جلوی نابودی کامل حماس را گرفته است و چندصدهزار آواره شهرک نشین در شمال فلسطین اشغالی روی دست اسرائیل گذاشته است. آوارگانی که حتی با بازگشت به خانه و زندگی خود ترومای این یکسال را برای همیشه و تا آخر عمر با خود خواهند داشت.
ترور اعضای رده بالای فرماندهی حزبالله شامل ابراهیم عقیل و فواد شکر، ترور اسماعیل هنیه، بزرگ ترین رهبر فلسطینی در تهران، همچنین صالح العاروری معاون دفتر سیاسی این جنبش در لبنان و ترور شهید زاهدی از فرماندهان بلندپایه نیروی قدس سپاه، از اقدامات موفق رژیم صهیونیستی برای تحمیل رنج و هزینه سنگین به مقاومت در کنارکشیدن از معرکه غزه بوده است.
حالا این ۲ راهبرد به نقطه نهایی یا فینال جنگ رسیدهاند که تفوق هریک سرنوشت نبرد را مشخص میکند. به طور کلی راهبرد ترور اسرائیلی در حذف تهدیدهای مستقیم و خاص موفق بوده، اما راهحلی بلندمدت برای معضل امنیتی اسرائیل نیست. هیات حاکمه اسرائیلی همیشه تمایل داشتهاند به دستاوردهای فوری و کوتاه مدت بدون در نظر گرفتن زمینه استراتژیک گستردهتر فکر کنند. عملیات انفجار پیجرها و ترورهای رژیم در لبنان و سوریه تا اندازهای مبهوت کننده و بزرگ بود که سیدحسننصرالله هم به آن اعتراف کند، اما عنصر شگفتی در قدرت عملیاتی حیرت آور اسرائیل نباید تحلیل را به خطا ببرد. عملیات پیجرها، اول برای ترمیم تصویر شکست ناپذیری و تصویری که اسرائیل از خود در ممکن کردن غیرممکنها ساخته و دوم ایجاد جو سنگین آشفتگی ذهنی و فضای وحشت در طرف مقابل صورت گرفت. این عملیات اگر به دنبالش جنگ به همراه نباشد فاقد ارزش راهبردی قلمداد میشود
آیا اینها باعث میشود رژیم صهیونیستی با وجود آنکه کابینه جنگی آن به اهداف رسما اعلام شدهاش در غزه دست پیدا نکرده را بازنده قطعی دانست؟ راهبرد هریک از دو سر نبرد هنوز توانسته به تفوق کامل برسد. نه رژیم توانسته مقاومت را از غزه جدا کند و نه مقاومت توانسته آتشبس را به اسرائیل تحمیل کند. خویشتنداری مقاومت بویژه ایران در روزها و ماههای ابتدایی جنگ با این استدلال که اهداف رژیم انتقال بحران به بیرون از مرزهای سرزمیناشغالی و گسترش جنگ است قابل درک، درست و منطبق با واقعیات میدانی بود، کمااینکه تهدید ایران در پاسخ به ترور اسماعیل هنیه آسیب های اقتصادی و روانی به اسرائیل وارد آورد؛ اما شرایط هیچ جنگی همیشه یکسان نمی ماند. صهیونیست ها در حال باز کردن طناب از دور گردن خود هستند.
جنگ غزه توان حماس را تا حد زیادی تحلیل و از بین برده. رژیم با اطمینان خاطر از این امر، دامنه عملیات خود را به جنوب لبنان گسترش داده است. همزمان چند عملیات در سوریه برای زدن عقبه تسلیحاتی مقاومت لبنان انجام داد و تهدیدزدایی از کرانه باختری را کلید زد. تفسیر این عملیاتها دیگر با این استدلال که تله جنگی نتانیاهو است همخوان نیست و فقط دست رژیم را برای پیشروی بیشتر گشادهتر خواهد کرد. وسواس محاسباتی مقاومت درخصوص احتمال گسترش جنگ و تعلل بیشتر در خنثی سازی معادله جدید اسرائیل و گذاشتن یک کارت بزرگتر روی میز، میتواند پیروزی در دسترس محور مقاومت را به خطر اندازد: اگر خطوط قرمز عبور شده قابل بازیابی نیستند باید از خطوط قرمز عبور کرد!