برشی از جزوه کارگزار علی (ع)، گفتاری از استاد حسن رحیم پور ازغدی پیرامون دولت و دولتمردی در مقیاس امیرالمومنین
رهبری روز عید فطر پارسال یا دو سال پیش، درباره حقوقهای نجومی گفتند: کسی که حقوق بیست میلیونی میگیرد، اگر تخطی هم نکرده باشد، لیاقت مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی را ندارد. اما اکنون میبینیم کسی با افتخار اعلام میکند که من نوزده میلیون حقوق میگیرم (متن سخنرانی مربوط به سال ۱۳۹۷) یعنی فقط همین قدر میگوییم مسئولین که توسط مردم انتخاب میشوند و خوب و بدش گردن مردم است؛ اما شما انتصابات رهبری را که مسئولیتش با ایشان است، چگونه تحلیل میکنید؟
مبنای هیچ کس و هیچ جا، بحث توجیه مسئلهای نیست؛ یعنی این طور نیست که بگوییم فلان کار غلط است ولی عیبی ندارد غلط باشد. این موارد اگر روشن و یقین شده باشد، برای رهبری و غیر او فرقی نمیکند اما در پرداخت به مصادیق، یک مشکل این است که این قضیه را قانونی کردند و الان خلاف قانون نیست. البته در دهه ۶۰ هم اینها خلاف قانون نبود ولی اصلاً کسی این کارها را نمیکرد! ما در دهه ۶۰ مسئولین و افراد بسیاری را داشتیم که اولاً پیش خودشان میگفتند هر لحظه ممکن است ما را ترور کنند و شاید فردا نباشیم. ثانیاً من واقعاً خیلی ها را میشناختم که حقوق نمیگرفتند و به حداقل اکتفاء میکردند. آن زمان که ما جنگ و جبهه بودیم، فرماندهان و مسئولین رده بالای خود را میدیدیم که چطور آدمهایی بودند.
میگویند: طرف با خودش میگوید اگر بخواهد سراغ کار خصوصی برود، ده برابر این حقوق در میآورد پس اشکالی ندارد این جا حقوق بالا بگیرد! اتفاقاً جوابش همین است که تو اگر میخواهی کاسبی کنی، خارج از حکومت کاسبیهایت را بکن؛ در حکومت جای کاسبی نیست. این یک مسئله ای است که در دهه ۶۰ جزو محکمات و مسلّمات ما بوده اما حالا جزو مشکوکات و متشابهات شده است. استدلال آن این است که من اگر بخواهم سه چهارتا بچه و عروس و داماد داشته باشم، اجاره خانه بدهم و... همین الان در تهران، هفده هجده میلیون هم کم میآید. ما هم خلاف قانون کاری نکردیم و داریم تمام وقت هم کار میکنیم. استدلال او این است ما از این آدمها انتظار داریم ایثار داشته باشند؛ نه این که تا ته قانون استفاده کنند! چطور در دهه ۶۰ بعضی از مسئولین بودند که هزارتا مشکل داشتند اما بیشتر از سهم خود بر نمیداشتند؟! من که خودم نیاز نداشتم و در همه آن سالها هم که جنگ بودیم، یک قرآن هم نگرفتم ولی همانهایی که باید میگرفتند (یعنی فرماندهان ما) یا افرادی که میشناختم (ما بسیجی بودیم، آنها سپاهی بودند) با وجود داشتن زن و بچه و خانه و زندگی، حقوق ماهانهشان به پول آن موقع، چندصد تومان یا هزار تومان میشد. به خدا پول نمیگرفت! خجالت میکشید؛ انگار دزدی کرده! آنها سر ماه عزا میگرفتند که میخواهند حقوق بگیرند! انگار میخواهند بروند دزدی یا عرق خوری! واقعاً این طوری بودند بدشان میآمد که بروند پول بگیرند اما خب زن و بچه گرسنه هستند، اجاره خانه داری، گرفتاری داری و... اینها چه میشود؟
ما یک خلاء بین قانون و ایثار، قانون و انقلاب و... داریم. قانون انقلاب یک چیز است اما قانون رسمی یک چیز دیگری است. این فاصله وجود دارد. شما از حالا خودتان را برای ده بیست سال دیگر آماده کنید؛ به شرطی که تا آن موقع دزدی نکرده باشید! بعضی از شما تا بیست سال دیگر جزو همان سوختهها هستید. این که میگویم برای این است که بیست-سی سال پیش دیدم بچههایی را که در دهه ۶۰ انقلاب، آتشی بودند؛ از آنها که میگفتند: آقا همه دزدند! ما به آنها میگفتیم اقلاً امام را قبول داری؟ میگفتند خب حالا امام قبول است، بعد در دهه ۹۰ همین آدم، اختلاس کرده است! بعد که با او حرف میزنی همین حرفهایی را میزند که امیرالمؤمنین به اینجا جواب دادهاند. میگویند: خب تا چهزمانی ما زحمت بکشیم و بار بدهیم؟ ما شدیم گاو شیرده مردم! خودمان مگر آدم نیستیم؟ زن و بچه ما مگر آدم نیستند؟ مگر اینها حق ندارند؟
حواسش نیست که خب بله حق دارند؛ اما حق بقیه را که ندارند؛ حق خودشان را دارند...