قافله
قافله
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

مراحل قصه

نوشته شده توسط یاسر

انسانی که به دنیا می آید، سالکی که راه می پیماید. قهرمانی که قصه و داستانی را تجربه می کند. داستانی که قهرمانان و ضد قهرمانانی را تجربه می کند از این چهار مرحله عبور می کنند.

۱. تولد

ابتدا انسان متولد می شود. او آغاز گر راهی است . او زندگی و راه را تجربه می کند. کم کم در این حال است که رفتن و راهی بودن را تجربه می کند. خود هم نمی داند در حین رفتن است ، اما می رود. او یک منزل را تجربه کرده و منزل به منزل رفتن برایش معنایی ندارد.

۲. بلوغ

در این مرحله راه خوب و بد را نشان می دهند. دره و قله، باغ و برهوت، جنگل و بیابان، بهشت و دوزخ به سالک چشانده می شود. او به این امر واقف می شود که "راهی" است و دارد گامهایی برمی دارد. اما بیش از آنکه او راه را انتخاب کند ، راه او را انتخاب می کند. دره و قله را او برنمی گزیند بلکه دره و قله او را بر می گزینند. اما منزل به منزل رفتن را بیشتر و بیشتر می چشد و "گذران" را تجربه می کند. کم کم از منزل به منزل شوریده و سرمست می شود.

۳. بعثت

در این مرحله سالک همچنان راهی است اما او راه را انتخاب می کند. راه هیچ انتخابی ندارد. "راهی" برمی گزیند و راه فرمانبردار است . انتخاب د راختیار اوست. سالک چهل منزل گذرانده است و دیگر منزل به منزل رفتن شیفته و شوریده اش نمی کند.

۴. جاودانگی

در این مرحله سالک به زندگی باز می گردد. آرامش ابدی . او در این گردنه می بیند که در راه نبوده است بلکه راه خود او بوده است. "راهی" وجود ندارد، فقط راه وجود داشته است و آن خودش بوده است. او جاودانگی را تجربه می کند و زنده بودن را لمس می کند.


این چهار مرحله را فقط قهرمان قصه از سر نمی گذراند بلکه همه عناصر داستان از سر می گذرانند، قهرمان، ضدقهرمان، شخصیت های دیگر و حتی عناصر بی جان قصه مانند "مکان" و "زمان ". مکان قصه و زمان قصه هم به چنان جاودانگی دست پیدا می کنند.

فضانوردسفرحاودانگیبلوغقصه
قافله گروهی ست که آدم‌ها فرصت پیدا میکنند که از روزمرگی فاصله گرفته و دغدغه‌هایشان را بشناسند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید