مانا·۵ ساعت پیشداستان کوتاه"نامه اش را گرفت و رفت"همه چیز از آن شب شروع شد.نامه اش را گرفت و رفت...هیچوقت پیش خودش فکر نمیکرد همه چیز اینگونه تمام شود.یادش افتاد مادرش قبل مرگش میگفت به هی…
مرتضی رویتوند·۳ روز پیشابهامموضوع من آن نیست که چه بنویسم. هزار موضوع ننوشته دارم. موضوع آن است که کسی نیست بخواند. من برای خواننده مینویسم. خواننده نداشته باشم نمین…
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱۲ روز پیشعشق معصومانه - قسمت هفتمسروناز خیلی وقتها میترسید که اتفاقی برای حمید بیفته غافل از اینکه جزر و مدهای این عشق هنوز اتفاق نیفتاده بود.
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱۴ روز پیشعشق معصومانه - قسمت پنجمعشق معصومانه سروناز و حمید پر از شگفتی بود. یه زندگی رویایی برای این دو کبوتر عاشق...
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۲۳ روز پیشعشق معصومانه - قسمت چهارمبیماری حمید داشت بهتر میشد... عشق معصومانه داشت به زیبایی پیش میرفت و تولد حمید نزدیک بود.
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۲۵ روز پیشعشق معصومانه - قسمت سوماعتماد...ترسی که سروناز هر لحظه توی زندگیش داشت. سروناز از همه ضربه خورده بود...تنها کسی که کنارش از هیچی نگران نبود و نمیترسید، حمید بود.
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱ ماه پیشعشق معصومانه - قسمت دومو عشق معصومانه در همین روزها در حال اوج گرفتن بود...
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱ ماه پیشعشق معصومانه - قسمت اولتوی تختش نشسته بود و مثل هر شب خوابش نمیبرد. ذهنش درگیر گذشته بود و یه اتفاق همه چیز رو براش مرور کرد...