اشک از چشمانت چکید. اما چون از چشمان قهوهای تو بود نامش را دانهقهوه میگذاریم. دانه قهوهها را با دستم پاک کردم. دو طرف صورتت را با دو دستم گرفتم. بوسه ای روی پیشانی تبدارت گذاشتم. با ملایمت سرت را به سینه کشاندم و دانه قهوهها را در آغوش گرفتم. آنقدر گریه کردی که خوابت برد و من هم بوی قهوهای سرد شده و غم زده گرفتم.
•شمیسا