غزل خیرخواه·۲ ماه پیشرفتنت مبارکتاصرار نکردم بایستی و بمانی،نه اینکه نخواهمتنه اینکه دلم تنگ نشودنه اینکه تمام اعضا و جوارحم در خود مچاله نشودنه اینکه با نایستادن و رفتنت ح…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشبه قولِمن که هرچی تو دلم بود گفتم شوق این صداقتُ حروم نکن من تو رو تو آرزوم میدیدم من و شرمنده ی آرزوم نکنباید رها کنم تو را. این من، دارد از دست…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشبازماندگان تاریخیمعزیز من، ما در هجوم بی رحمی تاریخ در این جغرافیای گرگ صفت ،عضوی از بازماندگانیم اگر هنوز هم چیزی حس میکنیم. در زمین رشدمان به جای گل، مین…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشپیر خردمند سی و چند سالهپارسال بود که در وصف احساساتم به تو، ابنگونه نوشتم؛نوری میتابد، آنقدر ملایم و از فاصله ای مناسب است که چشمم را نمیزند. من اما بین این همه ن…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشکاش ادم بدی بودیاین بار،قسمت دردناک این بود که کسی که این قلب را شکست، آدم بدی نبود.خوب بود. خوب ماند. اما درگیریهایش با خودش، خودش را به کنارهای کشاند و…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیششیشه ی ضریف و شفاف وجود توعین شیشه ای ظریف، شکننده بودیاز تو نخواستم پروبالت را روی سرم بگیری که سنگ غم روی سرم نیوفتدحتی اگر سنگی افتاد،نخواستم که به تن خود رنج دهی…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشیه چیزی همیشه کمههرچی توی هرم مازلو بالاتر میریم، نیاز های مالی کمتر میشن و نیاز هایی که بُعد معنوی دارن بولد میشن. این برای من ،یعنی درسته که من دارم یه ر…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشچمالهدانکلمات در مغزم خشکیدهاند. و نتها همه از ذهنم پرکشیدهاند. نازکدل شدهام. کاش احساسات همه اشک میشد و بیرون میریخت. اما در ناکجاآبادی دفن…
غزل خیرخواه·۲ ماه پیشگرافیت سیاه بدبومن رها کردم ؛ تو را که با خودت به بن بست رسیده بودی، و من را که در پی راهی برای ارتباط با تو به بن بست رسیده بودم را، رها کردم. رها کردم ا…
غزل خیرخواه·۶ ماه پیشدانه قهوههایتاشک از چشمانت چکید. اما چون از چشمان قهوهای تو بود نامش را دانهقهوه میگذاریم. دانه قهوهها را با دستم پاک کردم. دو طرف صورتت را با دو دس…