من فکر می کنم موضوع همه داستان ها سر تصمیم گیریه.
سر همون لحظه که تصمیم میگیری دروغ بگی یا راست ٬ آدم بکشی ٬ دزدی کنی ٬ وایسی و دست یکی رو بگیری یا رهاش کنی و ...
فیلم ها و سریال ها رو که می بینم فکر می کنم من اگر روی اون صندلی نشته بودم شکنجه می شدم یا آرزوهایی که داشتم رو بهم می دادن بازم حقیقتی رو می گفتم که به ضررمه یا دروغ می گفتم
به سریال چرنوبیل فکر می کنم که اگر این سریال ساخته نمی شد هیچ وقت آدم هایی که به خاطر تصمیم درستشون مردند رو به یاد می آوردیم
فکر می کنم هممون هر روز تو زنگیمون کلی تصمیم باید بگیریم.تصمیم های کوچیک با پایانی متفاوت
از این دو راهی هایی که مثل تو بازی ها باید انتخاب کنی و مسیر متفاوتی رو بری تا برسی به آخرش
خیلی وقت ها وقت نداریم باید در لحظه تصمیم بگیریم
تصمیم بگیریم بریم سمت مرگ یا سمت زندگی رویاییمون یا ...
خوش به حال آدم های معمولی ای که با تصمیم های درستشون قهرمانن چه کتاب و سریالی براشون باشه چه نه.
شایدم موضوع داستان های زندگی سر تصمیم گیری نیست شایدم فقط سر انسانیت باشه.