من از تو عبور نکردم
تو رفتی، اما من از تو عبور نکردم،
مثل درختی که از ریشههایش جدا نمیشود،
مثل دریا که از موجهایش فرار نمیکند،
مثل زخم که هر چقدر بگذرد،
دردش را از یاد نمیبرد.
من ماندم،
در هر شعری که برایت گفته بودم،
در هر نگاهی که به رد پایت دوخته بودم،
در هر سکوتی که میانمان افتاد
و هرگز شکسته نشد.
زمان گذشت، اما نه از من،
نه از شانهای که هنوز سنگینیِ سرت را حس میکند،
نه از خیابانی که هنوز ردِ قدمهایت را نگه داشته،
نه از دستی که در هوا،
دنبال چیزی میگردد که دیگر نیست.
تو رفتی،
اما هنوز،
در هر آینهای که تصویرت را نشان میدهد،
در هر بادی که موهایت را به بازی میگیرد،
در هر سکوتی که بیدلیل طولانی میشود،
کسی هست که آرام صدایت میکند،
کسی که هرگز، از تو عبور نکرد.