ویرگول
ورودثبت نام
خاکستری؛
خاکستری؛روایتگر‌لحظاتی‌که‌نه‌سیاه‌اند‌و‌نه‌سپید...
خاکستری؛
خاکستری؛
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

در آستانه ی طلوعی دگر؛

ماه خونین ؛
ماه خونین ؛


سرخی ات همچون شراره ها آتش اند ،
همان‌قدر مسحور کننده و بی همتا...
گویی بهشتی در کام شب گم گشته،
و
تو،
ای ماه زیبا!
تنها یادگار سرخوشی آنی.
آسمان پلک هایش را بر هم نهاده تا راز سرخ تو را نبیند،
اما من، این راز دیرینه را ربودم و در قاب ابدیت زندانی کردم.
لب های سرخت نشان از عشقی سوزان دارد ،
سیاهی ات تنها بازتابی از سنگدلی انسان هاست...
لیکن
تو هنوز بخشی پرفروغ را در خود جای داده ای ،
جزوی کوچک اما روشن!
همچون آینده؛...

_ خاکستری ؛

پی.نوشت: در انتظار طلوعی دگر؛

دلنوشتهماهقرمزسرخ
۱۴
۶
خاکستری؛
خاکستری؛
روایتگر‌لحظاتی‌که‌نه‌سیاه‌اند‌و‌نه‌سپید...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید