ویرگول
ورودثبت نام
ابوالفضل سبز
ابوالفضل سبز
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

زخم

اشک می‌ریزم و از حال خودم خندانم
دانه‌ای منتظر بارش یک بارانم

دلم از دست خودم زخم شد و فهمیدم
که بر این زخم عمیق دل خود می‌بالم

کاش می‌شد که زمان رو به عقب برگردد
که از افسوس و از ای کاش بسی بیزارم

باز بی‌خود به خودم قول تحول دادم
ناامید باختم و خسته از این تکرارم

حسرت سبز شدن مانده بر این قلب سیاه
مست می‌رقصم و از غصه‌ی خود دلشادم

- ابولفضل سبز

به کنج آسمون می‌کنم سفر؛ بی چمدون!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید