ابوالفضل سبز·۱ سال پیشرهروتنفس. حضور در لحظه.قلبی سرشار از عشق و تشنهی ماجراجویی.ذهنی خالی از اندیشههای گذرا.چه زمانی بهتر از اکنون برای ساختن رویا.نه رویاهای بی آ…
ابوالفضل سبز·۱ سال پیشآغازعشق یعنی تو، تمامی هستیام باشییعنی که هر لحظه دلیل مستیام باشی.من غرق این دریا شدم: ,,رویای زیبایت,,تا در میان موج و طوفان کشتیام باشی.…
ابوالفضل سبز·۱ سال پیشزخماشک میریزم و از حال خودم خندانمدانهای منتظر بارش یک بارانمدلم از دست خودم زخم شد و فهمیدمکه بر این زخم عمیق دل خود میبالمکاش میشد که زم…
ابوالفضل سبز·۱ سال پیشقدیم! مات/ محو/ سردرگم/ رها و بیقید/پرسهزنان و پرسشگر/خودمختار و بیپروا/من/ رنجور و محزون اما در عین حال سعادتمند و سرحال/برگ زرد و شاخههای…
ابوالفضل سبز·۳ سال پیشحالا شد!باغچهی سبز رویاببخشید اگه این مدت حواسم به خودم نبود. فردا میآد و دیروز میشه؛ وضعیت ما بدتر و بدتر... گاهی یادمون میره به خودمون تو آین…
ابوالفضل سبزدرکتاب باز·۳ سال پیشماه و پاییزماه لنگ لنگان رسید. به شهری که از ساختمانهای بیرنگ و روح لبریز بود...