ابوالفضل سبز
ابوالفضل سبز
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

قدیم!



مات/
محو/
سردرگم/
رها و بی‌قید/
پرسه‌زنان و پرسشگر/
خودمختار و بی‌پروا/
من/
رنجور و محزون اما در عین حال سعادت‌مند و سرحال/
برگ زرد و شاخه‌های لخت و لرزان/
بی صدا/
باد بی‌رحم خزان/
قبل از آن رقص گندم‌زارها در آفتاب/
بعد تهران و خیابانی که غرق سایه شد/
یک جوان ساده و عاشق/
پر شد از رویا و باورهای ناب/
حاصل هم‌خوابی آبی و زرد/
روی بوم خالی نقاش مجنون/
چه فرقی می‌کند این نوشته یک شعر بد باشد یا یک متن خوب؟/
جمله‌های دفتر از دستم شکایت می‌کنند که چرا نوشتمشان/
از تو تمنا می‌کنند که آن‌ها را بخوانی/
فرق ما تنها همین بود/
تو نمی‌دانی همین تنها تفاوت/
چقدر میان من و تو فاصله انداخت/

به کنج آسمون می‌کنم سفر؛ بی چمدون!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید