آخ بیا پیشم، بدو پیشم، تند بیا پیشم? (سخنانی از پتوی درهم برهم خانه)?
هر موقع که چشمم بهش می افته این حرفارو
می زنه. میگه:( بیا که خوشحالت کنم، توی گرمام غرقت کنم?.) اما هر بار که گولش رو می خورم ، پیمانه ای زیاد از خواب را بهچشمانم می خوراند? و بیشتر کِسِلَم می کند تا خوشحال?
اصلا چند روزه که قیافش خیلی آزارم میده، ?چشمانم خراش میده?،
فک کنم چون شِلَختَس، مُچالَس، به هم ریخته و دیوونَس??
قبلاها تنها در مواقع داخل شدن مهمان از درِ خانه ام، یا ترس از مادرشوهرم، یا خودشیرینی واسه شوهرم، پتو میشد نازدانه ام، تامیشد رو تختم?اما در بقیه مواقع به هیچ وجه، و استدلالم هم این بود که چون ظهر و شب قراره زیرش بخوابم بیخود انرژی صرف نکنمو آن را بهم ریخته رها می کردم روی تخت، تا راحت واسه خودش بِچَره ? و رو سرامیک ها سُر بخوره
اما چند روزیه که پتو خودشو می کشه رو سرامیک و میاد درِ اتاق و دَر می زنه ومیگه: ( بیا پیشم ، بدو پیشم، زود بیا پیشم و حسابیتمرکزم رو زخمی میکنه
امروز تصمیم گرفتم مرتبش کنم و اون رو در پنجه های نظم گرفتار کنم . ولی خیلی خوب شد ، دیگه چشمامو خراش نمیده و از خودشصدایی نمیده.
یک خیال راحت اومد توی ذهنم، حال شاد شدم اندکی بلند?
آدرس پیج اینستاگرام نوشته های من
Khiale_ajibe_man