اگرراستگوهستي و مدعي ، پزشك روحم باش، نابينايي اش راخوب كن، درست كن، ترميم كن؛ كه نابيناي كامل
با حتي اندكي بينا برابر نيست، چراكه قابليتهاي هركدام، يكي ازديگري بيشتر، وپيشتر از هركور
بيناست كه ميبيند ديوار را،
كه اگرراست ميگويي، تكنولوژي را بگذار براي خستگيهاي روحم، كه من ازاين دنياي گذرا، خسته
وبيش از اندازه درمانده ام، از همان ورودم كه آمده بودم، رسيده به دنياي نگران، تنهاودرترس
متكي به مردم وبه جهان، كه ميترسيدم، هرلحظه هركدام،گذري، هركدام انسان، كه رد ميشدازكنارم،
هل بدهندم به پايين، براي خوشبخت تر بودن خودشان، و من تنها، پيامبران حق جو را، حقايقي بالا برنده يافتم، و باز هم مدام، با آنكه نگران بودم از آدميان، دركودكي، بي آنكه هنوز، علم،
نسبت به آينده اش، اصلا پيشرفتي كرده باشد
، بازهم، همه راهميشه دوست ميداشتم، ومن هنوز نرسيده به دنيا، خسته بودم ودلگير، نگران تمام اطرافم، پرتشويش، چسبيده بودم به نوازشهاي امن مادرم، به آغوش پر آسايش پدر، دلم به دست هاي چروك مهربان و خوش پخت و عطر مادربزرگ، دلم
به نفس هاي پر تجربه و پرتوان پدر بزرگ خوش بود، و براي همان ها بود كه بزرگ ميشدم و به روز ميرسيدم،
وتواگرميتواني اگرپيشرفت را، به ساخت رباتها ميداني، مرا
كه همنامت، من كه انگار انسان هستم
باري، گرچه هنوز تورا نميدانم و فكر مي كنم كه انسانيت نداري و فكر هم ميكنم كه نمي تواني،
اي مدعي پيشرفت و دموكراسي وآزادي بيان
مدعي ثروت و الگوي توسعه، حال روح مراخوب كن، كه سرحال، بابي حال
كه درمانده ونااميد ازانسانيت،
با اميدوار به حق و به بشريت، برابرنيست!!!
.........