داشتم به این فکر میکردم که چقدر لحظه های زندگی خنثی و بدون بار عاطفی هستند...عاطفه بوجود اومد تا آدم ها در تماس با احساساتشون بیشتر با زندگی سازگار بشن...بیشتر درکش کنن و شاید راحت تر...
بعد یاد اثر شگفت انگیز موسیقی افتادم، وقتی صدای موسیقی همراه میشه با لحظه های زندگی، انگار دیگه لحظه ها خنثی نیستند...انگار لباسی از عاطفه و معنا به تن می کنن و حس کردن زندگی عمیق تر میشه...الان اگر با خوندن این متن یه موسیقی همراهش کنی تفاوتش رو با خوندن بدون موسیقی خوب متوجه میشی!
اگه اون موقعی که در حال خندیدن و وقت گذرونی با یک دوست، عزیز، همراه، غریبه و... هستیم، گروه اکستر زندگی شروع به نواختن موسیقی آروم و فرح بخشی کنه، عمق اون لحظات برامون بیشتر میشه، رنگ میگیره و در ما میشینه...اگه اون لحظه ای که از دست کسی آزرده شدیم و یا حتی آزردیم، صدایی از زندگی پخش بشه، احساساتمون به جریان میوفتن و دنیا رو به جای بهتری تبدیل میکنیم...
شاید مشکل زندگی اینه که در لحظات حساسش موسیقی پخش نمیشه :)
بنظرم همه ما به این عمیق شدن ها، فرو رفتن در بطن لحظات زندگی و زیر و رو شدن ها نیاز داریم...