ح جیمی.·۱ ماه پیشآرزویی از جنس آسمان برای کودکی زمینیاولین باری که متوجهی حرکت ابرها تو آسمون شدم، خیلی خردسال بودم، ۵ یا ۶ ساله بودم. اونموقع فکر میکردم چیزیو کشف کردم که تا حالا کسی نکرده،…
ح جیمی.·۴ ماه پیش"بگو ديگه چرا پرواز نمیکنی تو که زیباترین پروانهای..."بابا با نگاهی به آسمون با یه لحن شاکی گفت: این چند روز هوا گرفته بود اما هیچ بارونی نیمد! دست دادم و بوسش کردم. نشستم رو صندلی اتوبوس. اون…
ح جیمی.·۴ ماه پیشگشتم، نبود، نگرد، نیست.یموقع هایی دلم میخواد خودمو یجایی جا بزارم و برم فراموش کنم کی و چی بودم. یاد یه اختلال افتادم که کارشناسی تو آسیب شناسی خونده بودم؛ اینجور…
ح جیمی.·۵ ماه پیششماره چشمتان چند؟بدون چشم مسلح یعنی عینکم، نمیتونم اجسام رو از فاصله ۶۰ سانت دورتر ببینم...میبینم اما شفاف و واضح نمیبینم، بطوریکه اصلا قدرت تشخیص چهرهه…
ح جیمی.·۶ ماه پیشسکوت مطلقاز بیکسی و بیپناهی به بیکسی و بیپناهی رجوع کردن میدونی چه شکلیه؟این شکلیه که داری تو دردها و عصبیتهای درون و بیرونت دست و پا میزنی، ل…
ح جیمی.·۶ ماه پیشابد و یک روزطبیعیه که وقتی از بیرون با دوستات برگشتی، و اتفاقا واقعا لحظات خوبی رو هم درکنارشون سپری کردی، بیای و تو اتاقت بشینی گریه کنی؟امروز واقعا غ…
ح جیمی.·۶ ماه پیشفریادی بدون حنجره...گمنامی بودن تو این شهر رو دوست دارم...میتونی با خیال راحت تو اتوبوس گریه کنی بدون اینکه نگران یک چهره آشنا در اطراف باشی..میدونی که نه کسی…
ح جیمی.·۶ ماه پیشزندگی قبلیهمین دیروز بود...باورکردنی نیست...همین دیروز بود که دستاش گرفته بودم...کنارش نفس میکشیدم و بوش میکردم...تو چشاش نگاه میکردم و لبخندش رو…
ح جیمی.·۸ ماه پیشماضی نقلی: فعلی در گذشته، اثری در زمان حالشده تا حالا احساس کنی دیگه نمیتونی تحمل کنی؟ منظورم دیگه تهشه، تهِ تهش. از اونا که زمین و اسمون و دیوار و سقف و آدمها دیگه پذیرای تو نیست…
ح جیمی.·۸ ماه پیشتکهپارههای هیجانیپسری از کلاس روبهرویی بیرون اومد، نگاهشو به پشتش کرد و دوستش رو دید، دستش رو به سمتش دراز کرد و اون هم دستش رو فشرد...تصویر دست دادن اون د…