ویرگول
ورودثبت نام
حقیقت منجمد
حقیقت منجمدروز نوشت های یک مهاجر
حقیقت منجمد
حقیقت منجمد
خواندن ۳ دقیقه·۸ سال پیش

چند حرف برفی

پدرم تعریف می کرد آن قدیما برف مثل الان بازی و سرگرمی نبود تا عده ای کشاورز خوشحال شود عده ای شهر نشین برود برف بازی کند یا در پیست اسکی خودی نشان دهد، بلکه آن زمان واقعا زندگی ها فلج می شد حتی در مناطق کوهستانی ماه ها راه بندان بود هیچ جوبنده ای جرات خارج شدن از آن وضع را نداشت، با مکثی ادامه می دهد: آن زمان امکانات خیلی کم و مردمان جان سخت بودن و اگر کسی خدای نکرده مریض می شد یا بنا به اجبار باید جای می رفت وصیت نامه اش را می نوشت که اگر دچار کولاک شد یا به هرنحوی برنگشت بلا تکلیف نرفته باشد، ارتفاع برف بعضی سالها انباشته می شد تا چهار مترهم می رسید، ما زمستانها باید روز یک بار حتما پشت بام ها رو پارو می کردیم چون بیشتر خانه های آن موقع سقف اش چوبی بود یا آهنی که تحمل بار سنگین را نداشت، بیشتر مواقع تا اوایل تابستان کوه ها برف داشت و به وضوع قابل دیدن بود.

دیشب اخبار می گفت ما ده روز زودتر مرتبا اعلام می کردیم و اخطار می دادیم به مردم که اگر قصد سفر دارند وسایل ایمنی و گرمایشی با خود ببرند اما متاسفانه کسی گوش نکرده و غافیل گیر شدن! وی در ادامه می گفت بعضی گردنه های برف گیر تا سی سانت هم باریده است، توجه داشته باشید سی سانت برف کوهستانی حالا گیریم ده سانت هم برف شهری نصف ایران رو فلج کرده و مدارس هم تعطیل شدن، هِه تازه جالب تر اینک کارمندان شل خایه ادارات با دو ساعت تاخیر سرکار میان، یعنی نسل فعلی واقعا ریده بخودش با این تدابیر کیرم به تاقی اش.

چند سال قبل اگه یاد تون باشه یه برف سنگین آمده بود که البته سال شو یادم نیست دقیقا، من آن زمان کاشان رفته بودم کارکنم، همانطورکه مستحضرید کاشان یک شهرستان کویری است و برف سنگین باریدن آنجا مثل جوک می ماند، وقتی آن برف سنگین روی شهرکاشان نشست نه تنها نصف شهر بلکه کل شهر به مدت سه روز بهم گوریده بود، برق قطع شده بود، لوله های برهنه آب شهری یخ زده بود درحدی که آب پیدا نمی شد یارو تو توالت کونش رو بشوره، یکی از پزشکان بیمارستان مرکزی کاشان تعریف می کرد: روز ده ها دست و پا شکسته بخاطر زمین خوردن مراجعه داشتیم، حال تصادفی وزایمان و دیگر چیزها به ماند.

خود منم درنوجوانی مشهد بودم وقتی کمی هوا ابری می شد عده ی هجوم می بردن برای تهیه و پارو خریدن، واقعا برف مشهد قدیما شوخی بردار نبود، روز بعد از بارندگی صدها نفر تو کوچه خیابونا داد می زدن: برفیه برفیه... توافقی پشت بام طرف رو پارو می کرد و پولش رو نقد می گرفت، آن زمانم وقتی مردم کوچه ها رو میدید که ارتفاع برف ریخته شده از روی پشت بامها داخل کوچه با ساختمان سه طبقه یکی شده، می رفتن شهردای بلکه یک ماشین برف روب بفرستن لااقل راه را برای تردد باز کند، اما آنها می گفتن ببیند عزیزان جنگ چند ساله تمام شده پولی دولت نداره برای شما برف روب و بیل میکانیکی بفرستن، یکی و دوماهی تحمل کنید برفا خودش آب میشه، انشاءالله آمریکا تحریما رو بردارد سال دیگر مشکل کمتری خواهیم داشت و اماکانات بیشتر... خلاصه مسئولین همیشه یه چیز راست کرده برای علم کردن داشتن.

حرف برفی زیاده ولی مطلب خیلی طولانی بشه از حوصله خارج میشه

درضمن اون پرنده هه هست اون گوشه که بهش میگن توییتر به اونم تازگیا وصل شدم اگر حوصله تون به متن بلند نرسید فحش های کوتاه تر آنجا نوشته میشه، البته تازه ایجاد کردم تا جای که بشه اینجام... از برف بازی تون لذت ببرید این دنیا همش همینطوریه

۱۰
۲
حقیقت منجمد
حقیقت منجمد
روز نوشت های یک مهاجر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید