از فردا شروع می کنم ...اما اگر نشه چی ؟ این اونی نیست که می خوام؟ بی خیال شاید من اصلا من برای هیچ چیزی ساخته نشدم ؟ اصلا من چرا هستم ؟
جملات بالا تقریبا از ذهن اکثر ما ها می گذرد اما بر خی از ما از این جملات رد می شوند و به کلی با تصمیم و فکر درست راه صحیح را انتخاب می کنند و برخی با گرفتار شدن به این سوالات حتی وضعیت فکری شان رو و در نتیجه زندگی شان را بد تر و بد تر می کنند و دچار پوچی زندگی و بی معنایی زندگی می شوند و علاقه خودشان را نسبت به زندگی از دست می دهند ، اما واقعا باید در مقابل کمال گرایی چه کاری باید کرد؟
کمال گرایی در ابتدا به صورت فکری ذهنی در فرد پیدا می شود و به مرور زندگی عملی اش را هم تحت تاثیر قرار می دهد و در نهایت به بی میلی و پوچی زندگی ختم می شود
کمال گراها با ساز کار صفر و صدی که دارند هیچ گاه نمی توانند کاری را شروع کنند چون همیشه در ذهن آن نتیجه عالی و رویایی را تصور می کنند و وقتی شرایط خودشان را با ذهنیت شان مقایسه می کنند چون فکر می کنند شرایط شان مانع از آن می شود که به آن جایگاه دلخواه ذهنی برسند در نتیجه بی خیال آرزوهایشان می شوند چرا که ذهنیت صفر و صدی به آنها القا می کند یا آرزویت باید کلا بدست بیاوری و یا کلا بی خیال آن شوی چون زندگی وقتی معنا پیدا می کند که کل آرزو محقق شود نه نصف و نیمه آن .
اما را حل ساده ای که وجود دارد فقط در این کلمه است شروع کن و فقط راه بیفت حتی اگر به ده درصد از آن آرزو برسیم بهتر از هیچ و صفر است چرا که به لحاظ فلسفی عدمیت و نیستی ۱۰ قطعا کمتر از خود عدم و نیستی است .
و این نکته هم باید را هم باید به یاد داشته باشیم که فضای ذهنی به خاطر تاثیراتی که از پیش فرضها می گیریم خیلی متفاوت از فضای واقعی و رئال است چون فضای بیرون تحت تاثیر ذهنیت ما نیست که باعث بشود قضیه همان طور که در ذهن ما هست بشود .
البته پاک سازی ذهن و مثبت اندیشی هم نباید فراموش بشود البته مثبت اندیشی بیش از اندازه هم به خاطر غیر واقع نمایی مضر است اما این دلیل نمی شود که مثبت اندیش نباشیم
پس باید شروع کنیم و بس ....
قطعا شروع کردن زندگی شما را معنا دار خواهد کرد ...