در ابتدا ذکر نکته ای را ضروری میبینم:
بنده کاملاً به این امر واقف هستم که شخصی ممکن است برای من حکم دیکتاتور پیدا کند و در آن واحد برای اشخاص دیگر این جایگاه را نداشته باشد، و بالعکس.
بنابراین از شما خواهش میکنم بدون هیچگونه پیش داوری و قضاوت قبلی متن را بخوانید و خود را در جایگاه همنوعان خود قرار دهید تا بتوانید آن ها را درک کرده و در حل مشکلاتشان به آنها کمک کنید.
در یادداشت اول بیان شد که چه کسی را می توان دیکتاتور خطاب کرد.
حال نگاهی بیاندازیم به راه حل هایی که به واسطه ی منطق یادداشت قبلی می توان استنباط کرد.
1. یکی از سه رکن اساسی این رخداد (یعنی دستور دهنده، پیام دستوری و دستور گیرنده) را تغییر داد:
به طور مثال میتوان قدرت کلام دستور دهنده را به روش های گوناگونی از او گرفت؛
چنانچه با آوردن استدلال و استنباط، یا به چالش کشیدن وی در موضوعات مختلف علمی و منطقی، او را از جایگاه متکلم وحده بودن خارج کرد؛
همچنین میتوان راه انتقال پیام دستوری را بست؛
و یا از جایگاه فرد دستور گیرنده خارج شد.
2. بتوان شروط مطرح شده برای ارکان اصلی که در اینجا بیان شدند را به عکسشان تبدیل کرد،
مثلاً کاری کرد که:
لطفاً نظرات ارزشمندتان را با بنده و دیگران به اشتراک بگذارید.
تشکر به خاطر زمانی که برای مطالعه ی این یادداشت اختصاص دادید.
انشالله ادامه خواهد داشت ...