سلام، حالتون چطوره؟ این بار با یک کتاب متفاوت مزاحمتون شدم. یک کتاب جالب که به احتمال زیاد همه ما به داستان این کتاب به صورت های مختلفی دچار هستیم.
خب حالا داستان از چه قرار هست؟
داستان یک دختر دبیرستانی به نام «جسیکا» که به دویدن خیلی علاقه دارد، و حتی شب ها هم خواب مسابقه با دوستان و رقیب هایش را میبیند. البته که این فقط در حد یک رویا نیست، جسیکا در واقعیت هم یک دونده دو ۴۰۰ مترِ خیلی سریع به شمار میرفت که حتی در مسابقات رکورد ثبت کرده بود.
حالا چرا «بود»؟ میگویم ...
داستان به همین جا ختم نمیشود، یا شاید درست تر این باشد که بگویم: داستان از اینجا تازه شروع میشود.
«جسیکا»یی که یک دونده بود، بعد از مسابقه در یک تصادف هم یکی از همتیمی هایش را از دست میدهد و هم یکی از پاهایش را !!!
خب تا به اینجا داستان، شاید اگر خیلی از ما هم به جای او میبودیم دچار ناامیدی میشدیم. «جسیکا» هم مثل خیلی ها، ناامید شد و شب هایش را به گریه سپری کرد.
اما داستان به اینجا هم ختم نمیشود؛ «جسیکا» با یک واقعیت غیرقابل انکار مواجه میشود:
«کسانی که پاهایشان قطع شده هم، میتوانند بدوند».
مربی دو (کِیرو) او را به دویدن تشویق میکند، دوستانی که برای خریدن یک پا مصنوعی دوندگی برای «جسیکا» خودشان را به آب و آتش میزنند، و در آخر خود «جسیکا» کسی که از همه بیشتر تلاش میکند، درد ها را تحمل میکند تا اینکه ... .
خب این داستان فوقالعاده نوشته خانم «وندلین ون درانِن»[Wendelin Van Draanen] توسط خانم «آناهیتا حضرتی»ترجمه و توسط انتشارات «پرتقال» به چاپ رسیده. هم چنین میتوانید این کتاب زیبا را در اپلیکیشن «طاقچه» مطالعه کنید.
"با خودم میگویم نه و نیم کیلومتر، فقط چهار و نیم کیلومتر دیگه مونده. یک به علاوه یک به علاوه یک به علاوه یک. ذهنم یک گنگ است. انگار تعداد یک هایی که با هم جمع کرده ام، اشتباه است. انگار به اندازه ای خسته ام که حتی تا چهار هم نمیتوانم بشمارم. یک به علاوه یک به علاوه یک به علاوه یک. بعد با همان ذهن گُنگم چیزی را میفهمم... همه چیز همین طور انجام میشود. یکی یکی و یکی یکی. همین طوری هم از دست دادن پایم را پذیرفتم و از آن گذشتم؛ دقیقه به دقیقه به دقیقه به دقیقه. ساعت به ساعت به ساعت به ساعت. روز به روز به روز به روز. همه هرکاری را همین طوری انجام میدهند. برای همین تصمیم میگیرم تمام توانم را به کار بگیرم و با مسیر باقی مانده یک کیلومتر یک کیلومتر یک کیلومتر یک کیلومتر، رو به رو شوم."
لینک کتاب در «طاقچه»:
موفق باشید.
«اگه از این نوشتار(البته شاید بهتر باشد بگویم «خط خطی») لذت بردید یا انتقاد یا پیشنهادی دارید لطفا لایک و برایم نظرتان را بنویسید».
خیلی ممنون