حدیث .
حدیث .
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

کشف یک لغت تنها

یقین دارم دایره‌ی لغت‌هایم خیلی محدود است. زبان فارسی از این بابت بسیار غنی‌تر از آن چیزی‌ست که بشود فکرش را کرد. گاهی در مواجهه با یک واژه‌ی غریب در یک متن، واژه‌ای که مرا مجبور می‌کند سری به فرهنگ‌های لغت بزنم، بعد از استخراج معنی‌اش، بعد از تکرار چندباره‌‌‌ی زیر و بم آواها و اصواتش، حس کریستف کلمب بعد از کشف قاره‌ی امریکا به من دست می‌دهد. بعد سعی می‌کنم جمله‌ای بگویم یا بنویسم که آن واژه را در خودش داشته باشد. بعد هی جمله را با مکث روی آن کلمه می‌خوانم و قربان صدقه‌ی ریخت و شکل و صدا و آوایش می‌روم. لذتی‌ست شگفت که نمی‌خواهم از آن محروم یا کم‌بهره بمانم.

باید واژه‌های جدیدی یاد بگیرم. کلمه‌هایی که بتوانم برای هر موقعیت، هر صحنه، هر توصیف و هر احساسی، بهترینش را گزینش کنم و بگذارمش درست همان‌جایی که باید باشد. اما چطور؟ چطور باید این کار را بکنم؟ روش‌های مختلفی را تا امروز آزموده‌ام، اما مشخص است یک جای کار می‌لنگد که اینها تا به امروز با هم چفت و بست نشده‌اند. باید راه جدیدی بیابم. شیوه‌نامه‌‌ای برای افزایش دایره‌ی واژگانم بنویسم. باید راهش را پیدا کنم. بله، پروژه‌ی بعدی همین است.

دنیای واژگان فارسی
دنیای واژگان فارسی


روایتتجربهادبیات
به تماشای جهان مبهوتم؛ در اندک مجالِ خواندن و نوشتن اگر روزی نتوانم بنویسم، مرده‌ام.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید