رنج، از دلبستگیهاست و دلبستگی، از شِرْک. برای رها شدن، باید رشتهٔ دلبستگی را برید. مگر نه آن است که رسول امین فرمود: الدُنیا سِجنُ المؤمن؟ نه اینکه دنیا شبیه زندان باشد. نه! دنیا، خودِ زندان است. دیوارهای زندان هیچ وقت شاهد لبخند میهمانانشان نبودهاند؛ مگر آنها که بانگ الرحیل سرداده و عزم رهایی میکنند.
رنج ما از آن هنگام آغاز شد که محبت غیر خدا در دلمان جا گرفت. ندانستیم که هرچه زیبایی و کمال است از اوست؛ بقیه همه آیینه و مظهرند! اگر رشته محبت غیر خدا را بریدیم، ریشهٔ رنج را در وجودمان میسوزانیم. کیست که بشود همه جا و همه زمان او را صدا زد؟ با او خلوت نمود و عشق بازی کرد؟ کیست که بگوید از رگ گردن به تو نزدیکترم. همهٔ حوادث زندگیات را با حکمتی که دارد مدیریت بکند و تو را رشد دهد؟ گرچه شیرین است هرآنچه از جانب معشوق و محبوب برسد. رنجِ ما، از جنس فراق است. از جنس دوریست. رنجِ ما، غصّه دنیا نیست. درد و بلای دنیا، نتیجهٔ نگاه حضرت حق است. امام صادق علیه السلام فرمود که مومن به منزلهٔ کفّهٔ ترازوست؛ هرچقدر ایمانش زیاد باشد؛ بلایش بیشتر میشود. هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. مؤمن به این عنایت ها خوش است. به نعمت هایی که در جان این بلا ها خوابیده. رنجِ مؤمن، به فراق است. برای رهایی از این فراق، لاجرم مجنون خواهی شد و از زنجیر دلبستگی، رها.
حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو.
و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو.
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛
گر سوی مستان میروی مستانه شو، مستانه شو.
✍🏻 محمدحسن عبد