مد چیز عجیبی است. آن قدر عجیب که حتی احساسات آدمها را هم شبیه هم میکند؛ یا نه، بروز احساسات آدمها را شبیه هم میکند. دوستت دارمهای یکسانی میسازد. انگار که تولیدی یک کارخانه باشیم. کارخانهای با تیراژ بالا.
برای همین است که مناسبات را دوست ندارم. یا دلم نمیخواهد در مناسبات شریک باشم. دلم نمیخواهد احساساتم را، بیان احساساتم را به یک روز خاص تقلیل دهم. چون شبیه یک جور مد روز است. یک جور سرهمبندی کردن احساسات. حس این را دارد که نمیخواهیم در بیان احساسات هم که شده از دیگران عقب بیفتیم.
عقب افتادن که گناه نیست. خاصیت زندگی است. اصلا اگر قرار باشد بیان احساسم را شخصیسازی کنم، طوری که مختص خودم باشد؛ پس چه بهتر که عقب مانده باشم.