یا رحمان و یا رحیم
چرا به واحد اجتماعی بهجز شهر نیازمندیم ؟
• در ایران همچنان از دوگانهی «شهر-روستا» سخن میرود؛ اما چنانکه آشکارست، روستاها هر روز جای خود را به شهرها میدهند؛ یعنی یا روستاها تبدیل به شهر میشوند یا جمعیت آنان به شهرها مهاجرت میکنند و متروک میشوند! در این میان، برخی این پدیدار را سیری طبیعی-قهری میدانند؛ اما برخی دیگر بدنبال حفظ، احیا یا تجدید روستا در کشور هستند! بیگمان، در کشورهای دیگر حتا پیشرفته، واحدهایی جز (غیر از) شهر با نامهای گوناگون هستند که با شهر دوگانهای چونان دوگانهی شهر-روستای ما میسازند! بررسی این واحدها برای آنان که در آرزوی حفظ، احیا یا تجدید روستا یا بطور کلی، واحدی جز و دربرابر شهر در ایرانند، ضروریست؛ زیرا دستکم، میتواند «امیدبخش» و «الهامبخش» آنان باشد! پس میتوان گفت که مسئلهی اصلی ما چگونگی حفظ، احیا یا تجدید روستا و روستامانندها دربرابر شهر در کشورست که برای رسیدن بسیاست و راهبرد برای این مهم جا دارد بعنوان گامی هر چند آغازین، این دست واحدهای جز/دربرابر شهر را در اقصانقاط جهان کاوید و بررسید؛ از اینرو، پرسش بنیادین این پژوهش آن است که «واحدهای جز/دربرابر شهر در تناظر با دوگانهی شهر-روستای ما در سراسر جهان چیست، چندست و چگونه است!؟»
• امروزه، چیستی روستا و تمایزهایش با شهر حتا نزد متخصصان، فیالجمله، ناروشن است و اگر چه این سو و آن سو، بسیار سخن از توجه بروستا و پرداختن بدان میرود و از بحران مهاجرت از روستا و ترک آن بحث میشود؛ ولی گویی، کسی تصوری درست از مقومات روستا و آنچه روستا را روستا میکند و از شهر متمایز مینماید، ندارد تا آنجا که بسیاری، تنها جمعیت را ملاک نهادهاند!
آنهنگام که سخن از شهر شدن روستا بعنوان یک معضل میشود، نخست باید دید که روستا چیست که شهر میشود و آنگاه که از حفظ یا احیای روستاها و جلوگیری از مهاجرت از روستا بحث است، باید بررسید که مقومات روستا چیست! از دیگر سو، بیگمان، روستا نیز مانند شهر، باید دارای تحولات باشد و با نیازها، چالشها و کنشهای روز، در تغییر مناسب و تجدید!
بدینسان، باید بررسید که در این تغییرات، چه چیزهایی از ثوابت روستاست که اگر آنها نباشند، دیگر نمیتوان بدانچه هست، روستا گفت! برای این مهم، باید تاریخ را کاوید و این ثوابت و مقومات را از دل گذشته، با نگاه باکنون و آینده، درآورد؛ ولی افسوس که در اینباره، کاری درخور نشده و ما نمیدانیم اصالت روستایمان در تاریخ، بچه چیزهایی بوده و روستاها در تاریخ چه تحولاتی داشتند! بر اهل فن پوشیده نیست که هر گونه سخن دربارهی روستا و سیاستپژوهی و برنامهریزی برای آن، بیگمان، مبتنی بر داشتن و دانستن چیستی روستاست!
آنهنگام که از آبادانی و سازندگی روستا سخن میرود، باید پرسید: روستا چیست که قرارست آباد و ساخته شود! اگر قرارست از روستا محافظت شود، باید دید چه چیز روستا را روستا میکند تا از آن صیانت شود! اگر بدنبال روستای مطلوب هستیم، باید ببینیم که روستا چیست که بدو قسم مطلوب و نامطلوب بخش میشود! باید بررسید که نسبتی میان روستاهای امروز و آنچه بدان در تاریخ روستا میگفتند، هست یا نه و روستا مشترک لفظی میان امروز و گذشته است! حتا در میان روستاهای امروز، باید دید که ما به الاشتراکی یافت میشود که بواسطهی آن، همه را روستا بنامیم یا روستا بنحو اشتراک لفظی بدانها گفته میشود!
از سوی دیگر، روستایی چیست!؟ هویت روستا و هویت روستایی چیست؟ امروزه، اذهان بدین همگرایند که هویت روستا و روستایی دچار چالش شده و آن در حال نابودی و زوالست! برخی از شکاف طولی و نسلی و عرضی در روستا از وجوه هویتی سخن میرانند! شاکله و طرحوارههای یک روستایی چیست!؟ چه چیزهایی یک روستایی را روستایی میکند!؟ اگر بدنبال حفظ، احیا یا تجدید روستا هستیم، باید بپرسش «هویت روستا و روستایی چیست؟» پاسخ دهیم! باید بررسیم که ویژگیهای مشترک روستا و ویژگیهای مختص آن چیست! باید بررسیم که آیا روستای ما دچار شکاف طولی/زمانی/تاریخی و شکاف نسلی شده یا نه و برای این مهم، باید وجوه مختص روستا را بپژوهیم! باید پژوهشی با نگاه تاریخی، ویژگیهای مختص روستا و روستایی را در بوم ایران بررسد! بتعبیری، آنچه را که روستا را روستا و روستایی را روستایی میکند، دریابد؛ زیرا شناخت چیستی روستا و روستایی، نخستین نیاز و حتا گام هر سیاستگذاری و برنامهریزی برای روستاست! بدست دادن الگوی فیالجمله تاریخی روستا و روستایی با استخراج ویژگیهای بنیادین روستا برای تبیین وضع و آیندهی مطلوب روستا ضروریست! همچنین باید بررسید که کدام ویژگیهای پایای روستا در گذشته، مناسب اقتضائات امروزین روستا نیست!
• پرسش اصلی اینست که ویژگیهای مختص روستا و روستایی چیست!؟
پرسشهای فرعی:
1. «ارزش»های روستا و روستایی (در طول تاریخ) چیستند؟
2. چه چیزهایی روستا را روستا میکند و از شهر متمایز مینماید و چه چیزهایی آن را از روستا بودن خارج میکند؟
3. چه چیزهایی روستایی را روستایی میکند و از شهری متمایز مینماید و چه چیزهایی آن را از روستایی بودن خارج میکند؟
4. آیا میتوان گفت: سعی/تلاش حداکثری در «تولید» و «قناعت» و «مصرف» حداقلی از ویژگیهای ضروری روستا/روستاییست؟
5. آیا میتوان گفت: «تعلق» بنیادین بطبیعت و «توجه» ویژه و پایهای بدان از ویژگیهای ضروری روستا/رواستاییست؟
6. آیا میتوان گفت: «انسجام» خانوادگی- خانواری از ویژگیهای ضروری روستا/روستاییست؟
7. آیا میتوان گفت: «خودکفایی» نسبی از ویژگیهای روستا/روستاییست؟
8. کدامیک از ویژگیهای روستا در تاریخ، امروزی نیست و دیگر با اقتضائات امروزی، یک روستا نمیتواند آن را دارا باشد؟ یا کدام ویژگیهای روستای تاریخی؛ امروزه نیز میتواند ماندگار باشد؟
9. کدام ویژگیها را باید روستای امروزین داشته باشد یا بدست آوردن تا شهر یا شبهشهر (شهرزده) نباشد/نشود؟
· تعریف روستا:
روستا آنجاست که «معاش»[اکثر مردم]ش نسبتا مبتنی بر «تعامل» نسبتا «مستقیم» با «طبیعت» نسبتا «بکر» باشد.
شاید بتوان گفت: روستا آنجاست که در آن «دیوانسالاری» (بروکراسی) نیست یا ناچیز یا بسیار کمتر از شهرست یا روستا آنجاست که وابستگی بنهاد/سازمانهای رسمی در آن نیست یا ناچیز یا بسیار کمتر از شهرست.
دانش ریشهشناسی ، «روستا» را آمیزهای میداند که بخش نخستش یا از ریشهی هندواروپایی *reu- بمعنای «باز کردن»، «گشودن» و «گستردن» برگرفته شده یا از ریشهی *raud- بمعنای «بالیدن»، «زیاد/تناور شدن» و «پروریدن» برساخته شده است و بخش دوم آن نیز مشتق از sta- بمعنای «ایستادن» است و معنای «جا» (محل و مکان) میدهد و روستا با این ریشهشناسی یا بمعنای «جای باز/گشوده/گسترده» است یا معنایش «رستنگاه» (جای بالش/پرورش/رویش) است.
آشکارا، روستا باز و گشوده است؛ چنانکه شهرها بستهاند و این بازی و بستگی تنها مادی و دربارهی «فضا»ی آن دو نیست و وجوه معنوی نیز دارد؛ مانند انضباط و دیوانسالاری شهری و پیداست که دو عنصر تاریخی-سنتی روستا، «کشاورزی» و «دامداری»ست که اتم مصادیق پرورش/رویشاند که بطور ویژه، در واژهی «داشت» در سگانهی «کاشت، داشت و برداشت» و پسوند «داری» در دامداری که گاه «پروری» بجایش بکار میرود، هویداست.
این «انضباط و دیوانسالاری شهری» شاید به نوعی دیگر خود را در روابط انسانی/اجتماعی نشان دهد ، مفهومی ذیل عناوین همبستگی/سرمایه اجتماعی/ انسجام . در روستا میتوان بنحوی سادهتر و ملموستر زنجیرهها را درک کرد . پدیدههایی که بیشتر زندگی انسانها را بهم گره میزند ، آنچنانکه زندگی شهری در نسبت با روستا به نوعی تفرد(فردگرایی) مشهور است .
آزادی که از مقولات چالش برانگیز نظریات توسعه است ؛ بسیار در قوارههای روستا و شهر شایسته بررسی است (چنانچه بیورن هتنه در بررسی آثار پولانی در کتاب تفکر در باب توسعه بدان اشاره دارد ) . در روستا نوعی از آزادی که به همان باز بودن دلالت میکند ، وجود دارد ، آزادی از قوانین و چارچوب های رسمی نهادی . لکن در شهر نیز نوعی از آزادی وجود دارد و آن آزادی چارچوبهای غیررسمی نهادی (قواعد و سنت های مدنی).
موضوع نوآوری که از دیگر ارکان توسعه است (کما اینکه پایه اصلی کارآفرینی است ) ، نیز به نوعی در ارتباط با این بحث میتواند باشد . بعنوان مثال آنجه در آراء فریدمن تحت عنوان روابط مرکز پیرامون آمده و بروکفیلد در تفسیر کار او آورده ؛
نوآوري در مناطق مركزي بيشتر است و بخشي از نظامهاي رده بالا را تشكيل ميدهد، بطوري كه فرآيند هماهنگي پيش رونده به صورت خودجوش در رشد منطقهاي ممكن است نتايج مثبتي داشته باشد، اما سرانجام غيرعملي خواهد شد، مگر اينكه آثار گسترش توسعه منطقه هستهاي به پيرامون قابل تسريع بوده و وابستگي به منطقة هستهاي كاهش يابد .
شاید به نوعی آن آزادی های شهری ، تمهیدگر این دست نوآوری ها باشد . بیگمان تکثر و مواجهه با پدیدار های متنوع زمینه را برای بروز نوآوری فراهم میکند . همچنین نوعی تعقل (عقل معاش) که در زندگی شهری پررنگ تر است .
هچنان که در تعریف روستا اشاره شد ، معاش مردم از تعامل مستقیم با طبیعت ابتنا دارد ، میتوان دریافت تولید به معنای اخص در آن بیشتر میسور است ، همچنان که در شهر تجارت رواج دارد . در این زمینه نیز بررسی اخبار(روایات) در نسبت تجارت و فزونی عقل ، قابل اشاره است .
· شهر همچنان که در نظر وبر ، سرمایهداری و کالبد آن، یعنی شهر، هر دو گزاره هایی وابسته اند ؛
وبر شهر را با مفاهیم اقتصادی و سیاسی می شناساند و بر آن است که برای آن که زیست گاهی «شهر» به شمار آورده شود، باید چند ویژگی داشته باشد، از جمله، داشتن: 1. قلعه و حصار، 2. بازار، 3. دست گاه دیوانی و دادگاه خودفرمان، خودآیین و خودگردان؛ هم چنین دستگاه سیاسی از انجمن های گوناگون برخوردار باشد که هم وندان آن آزادانه از سوی دیگر هم وندان برگزیده شوند، پیمانی همگانی در میان همه ی شهرنشین ها رایج باشد و همه ی آن ها از سزامندی و حقوق سیاسی برابر برخوردار باشند. در این میان، وبر بر وجود پیمانی همه گیر که سزامندی همه را پشت بانی کرده و شالوده-ای برای دادگاهی خودفرمان و جدا از نیروی سیاسی و اقتصادی باشد بسیار پای فشرده و همین نکته را گزاره ی ناهمساز شهرهای اروپای غربی با زیست گاه های شرقی می داند. شهر به خودگردانی و جدایی از دارایی زمین داران و فئودال ها و نیروهای دارای زور و توان سیاسی خودکامه یاری می رساند و وضعیت سیاسی و اقتصادی نوینی را در برابر این نیروها فراهم می آورد.
این موضوعِ روابط اجتماعی که پیرو آن همبستگی و انسجام وموضوعاتی از این قبیل مطرح میشود ، جای مداقه بیشتری دارد ، چرا که درون این بحث تناقض هایی دیده میشود ؛ به عتوان مثال ، اگر مدعی بر این است که در فضای روستایی
اگر امر دایر باشد بر انسجام اجتماعی در شهر یا در روستا ، از طرفی مدعی مشهور بر این است که در روستا شاهد ارتباط اجتماعی قویتر/مستحکمتری هستیم ، از طرفی تنازعات (بلحاظ فردی ، طایفهای و بین روستایی) در روستا بیشتر دیده میشود . البته این موضوع را میتوان بنحوی با آنگونه زندگی تفردی در شهر توجیه کرد ، اما این نکته نیز درخور توجه است که اتفاقا در شهر روابط بین انسان های پیچیده تر و چون تقسیمکار خیلی پررنگ تر در شهر شکل گرفته زندگی افراد بیشتر بهم گره خورده است .
. . .
منزلت اجتماعی
باید بررسید که چه عواملی موجب منزلت بخشی به شهروندان در مقابل روستاییان شده ، چنانچه چنانچه شهریها به شهرنشینیشان افتخار و روستاییان لااقل اخیرا از آن برائت میجویند. هرچند مواردی مثل رسانه به آن ضریب داده و این منزلت را تقویت کرده ، اما باید به دنبال ریشه های این علو و استعلا بود.
· بررسی مقوله رهبری اجتماعی در شهر و روستا
در زمینه هایی این چنین البته باید از مقایسه واحد شهر با روستا پرهیز کرد ، بلکه روستا را با واحد هم عرض خود (به لحاظ جمعیت و جغرافیا) ، مقایسه نمود . بررسی ویژگی های رهبری اجتماعی در سطح محله و روستا از جهات ویژگی/شایستگی در دو ردیف شباهتها و تفاوتها قابل بررسی است .
شهر ، روستا و توسعه انسانی
محبوب الحق ، در اثر مستطابِ «تاملاتی در توسعه انسانی» نگاهی نسبتا نو را به جریان توسعه هدیه میکند و در قوام مفهوم توسعه با رویکرد انسانی انتخاب و زمینه های انتخاب را ...
همچنین وبر در همان اثر مذکور (شهر در گذر زمان) ، مسیحیت و خاصتا پروتستانیسم را در شکل گیری شهر بررسی میکند :
گسترش پروتستانتیسم زمینهساز دگرگونی های سترگی شد که مهمترین آن ها پیدایش فرد و هویت تکین و به دست آوردنی، بدون پیوند با پیشینه ی خانوادگی است؛ هویتی که تنها از کار کردن شکل گرفته است. با پیدایش فرد آزادشده از پیوندهای سنتی، کنش اجتماعی پیوسته به سوی عقلانیت هر چه بیش تر ره میسپرد و کنش اجتماعیِ استوارشده بر سنت، متکی به فرمان حاکم، اشرافیت و حتی براساس احساس و غریزه، جای خود را به کنش عقلانی بنیاد گرفته بر روح یا منطق بازار میسپارد. قالب کالبدی چنین رخدادهایی، شهرهای جدا و خودفرمانی هستند که بر پیرامون قلعه ها و صومعه ها شکل گرفته بودند. طبقه ی بازرگان و صنعت گر بریده از شبکه ی روابط کهن، حرفه و شهر را زمینه ساز کسب هویت فردی میدانند و از این رو، پیوستگی و وابستگی خود را نه به کلان و طایفه و روستا، بل که به شهر می دانند. کار نه برای لذت، سبب انباشت دارایی میگردد و دارایی میتواند به به دست آوردن قدرت بیانجامد، پس طبقه ی نوخاسته ی شهری در اروپای غربی، ایجاد دادگاه های مستقل شهری با هیأت منصفه، انجمنهای صنفی با اقتدار کامل و حتی کلیساهای صنفی را در دستور قرار میدهد و شهر با برنهادن دستور شهری و قوانین مدنی ویژه ی خود، و مهم تر از همه ایجاد ارتشی غیرحرفهای از میان شهروندان، به خودفرمانی نسبی میرسد...
علیایحال «روستا» ، ما را به سنت رهنمون میدارد و «شهر» اذهان را بسمت مدرنشدن/تجدد میکشاند.
در نسبت شهر و روستا
همواره در تحقیقات گوناگون ، چه در مسئله توسعه روستایی و چه در مقیاس منطقهای ، به ارتباط بین شهرو روستا بعنوان عاملی اساسی در توسعه تاکید شده است ،بنحوی که بیان میشود هرچه این ارتباط و تعامل بلحاظ اقتصادی ، اجتماعی و حتی سیاسی دارای قوام بیشتری باشد ، چرخه توسعه سرعت بیشتری پیدا میکند .
اما در نوع این ارتباط کمتر کنکاش شده ؛ یکی از موضوعات شایان بررسی ، گونه شناسی شهرها و گونهشناسی روستاها است ، بعنوان مثال ما
مدل فريدمن براساس اصول زير استوار است :
نخست، رابطه مركز و پيرامون را ميتوان اساساً يك رابطه استعماري دانست، ظهور ساختار قطبي شده معمولاً با جابجايي عوامل اصلي توليد يعني ارز خارجي و مواد خام همراه است.
دوم، تا وقتي كه پيرامون به صورت توليد كنندة عمده محصولات كشاورزي و مواد معدني باقي بماند، رابطه تجاري به نفع مركز خواهد بود.
سوم، نابرابريهاي رو به رشد منطقهاي منجر به فشارهاي سياسي به منظور برگرداندن جريان منابع به مركز كه همواره به طور سنتي برقرار بوده است و كمك به افزايش درآمد سرانه در پيرامون تا سطح تساوي تقريبي با بقيه كشور شود (اجلالي، پرويز،تحليل منطقهاي و سطح بندي سكونتگاهها، 1370، صص 47-46)