پرسه در پیاده روهای خسته ی کسالت بار،مرور چندباره خاطرات و درگیر روزمرگی مزمن!! هر روز گرفتار رفت و آمدی تکراری در مسیری تکراری،نشستن پشت میزی فرتوت و انجام کارهایی یکنواخت!هر از چند گاهی آب دادن به گلدان کوچک کنار میز که به سختی به زندگی چسبیده و در ناامیدی مطلقی دست و پا میزند.نه برگ می دهد نه گل!تنها سبز مانده بدون هیچ تغییری.تمام مسیر برگشت را در ازدحام جمعیت خسته ی داخل قطار گم شدن و خسته رسیدن تا خانه...گاهی چقدر لذتبخش است بستن در پشت سرت و دراز کشیدن روی تخت و بی خیال تمام روزمرگی ها چای دارچین نوشیدن و به فردای روز تعطیل فکر کردن.من تمام روزمرگی هایم را در پنجشنبه و جمعه پاک میکنم. اصلا معتقدم که هیچ جمعه ای دلگیر نیست.جمعه ها سرشار از آدرنالین است.خصوصا زمانی که پنجشنبه صبح زود از خانه زده باشی بیرون با هدف فتح قله ای،دیدن دره یا غاری جدید، نفس کشیدن در ارتفاع 4000 متری یا چادر زدن در اعماق جنگل های شمال.آن وقت است که روحت تازه می شود!اصلا یادت می رود چقدر از کار تکراری روزانه ات در اداره بیزاری.آن وقت است که جسمت سرشار از انرژی می شود و با تمام توان تا قله پیش می رود.همانجاست که حس میکنی هنوز هم دنیا آبستن حادثه هایی جدید است برای تو و خدا فراموشت نکرده.برخلاف خیلیها من عاشق تمام جمعه ها هستم جمعه های سرشار از چالش و هیجان.این دیدگاه ماست که به روزها و لحظه های شکل و محتوا می بخشد.غروب جمعه در دل طبیعت چای هیزمی ات را بنوش و انتظار ظهور هیچ معجزه گری را نداشته باش!تنها معجزه گر زندگی ات خودت هستی که می توانی هر روز را متفاوت زندگی کنی.گاهی از پیله روزمرگیهایت بیا بیرون و خودت را به چالش بکش!