در زمان های قدیم وقتی مسابقات شطرنج به شکل کنونی که با گسترش انواع سیستم ها و سازوکارهای اطلاع رسانی مدرن رصد میشد، همگام نبود و نام و شهرت بازیکنان در حد شهر یا محله های خودشان بود بازیکنان مختلف بیشتر بر نوع بازی خود و ارتباط با صفحه و مهره های شطرنج مسابقات را پیش میبردند و سعی در نتیجه گیری بهتر داشتند .. پس از ورود سیستمهای اطلاع رسانی و پیشرفت فدراسیون جهانی شطرنج (فیده FIDE) و بوجود آمدن سیستم ریتینگ و محاسبه میزان عملکرد هر بازیکن و مقایسه نمودار رفتاری این عملکرد (Rating Performance) در برهه های 3 ماهه در ابتدا و هرماهه در امروزه، مسابقات شطرنج به مرحله ای رسید که برای هر بازیکن متوسط رو به بالا به شکل تقریبی بجز عمکرد فنی جدولی برای سیستم روانی بازیکن در شروع بازی هایش (این بخش برعهده کوچ یا مربیان یا تیم تدارکات در سطوح بالاتر و ابراستادی میباشد) در نظر گرفته میشود! در نبرد شطرنج (همانند دیگر زمینه های فعالیت بشری) دو جنبه وجود دارد: عینی و ذهنی نباید این دو جنبه در مقابله با یکدیگر قرار گیرند و یا اینکه در شطرنج فقط به جنبه آموزش عینی تئوری علمی بها داده شود. قوانین و اصول تئوری توسط انسانهای زنده به کار گرفته می شود که ممکن است واکنشی نظیر یکدیگر ویا متفاوت از یکدیگر نشان دهند. علاوه بر این، تئوری شطرنج خود توسط تلاش تعداد زیادی از شطرنج بازان به وجود آمده است. بازیکن شطرنج هرگز از به کار بردن روشهای روان شناسی ابا نداشته است. در عمل هر بازیکن، خود یک روانشناس است چه خود آگاه باشد، چه نباشد. مثلا کا پابلانکا در رویارویی ۱۹۰۹ مقابل مارشال با مهره سیاه دفاع لاسکر در گامبی وزیر را به کار برد، به دلیل اینکه مارشال در این شروع بازی نامطمئن ظاهر شده بود. سیماگین نیز به نقاط ضعف در سبک حریفانش توجه داشت، اگرچه در ظاهر در مورد اهمیت عوامل روان شناختی بحث داشت. سیماگین در بازی معروف خود با پانوف (قهرمانی شوروی، مسکو ۱۹۴۴) تصمیم گرفت یک تفاوت قربانی دهد به علت اینکه می دانست: پانوف عالی حمله می کند، اما در بازیهایی که دفاع طولانی را ایجاب می کند به طرز بارزی ضعیف عمل می کرد! امروزه اغلب شطرنج بازان از اهمیت روانشناسی در شطرنج آگاه هستند و از عوامل روان شناسی آگاهانه استفاده میکنند. اظهارنظر رومانیشین درباره شیوه محبوب او در تأثیر گذاشتن بر حریف شایان توجه است: یکی از سلاحهای خوب روانشناسی دادن قربانی پیاده است. از این رو با دادن حداقل نیرو، تعادل به هم نمی خورد. زمانی که من یک پیاده می دهم، فعالیت دیگر مهره هایم افزایش می یابد که تنها با دفاع دقیق می توان آن را خنثی کرد. زمانی که کفه ترازو به نوسان در می آید پویایی بازی رشد میکند. در این زمان هنوز تعادل برقرار است، اما در شكل خطرناک برای هردو حریف. من آگاهانه به آن اقدام میکنم، در حالی که حریفم برای چنین چرخشی در رویدادها آمادگی کافی ندارد. در چنین حالتی غالبا فشار روانی پیاده اضافی، از توان حریف فراتر می رود!