خیلی اوقات در کتاب های موفقیت یا کلیپ های انگیزشی می بینم که بارها تاکید می کنند، برای کسب موفقیت فقط باید یک هدف داشته باشیم و آن را تا انتها برویم. اما به راستی چرا؟
چندی پیش داشتم کتاب اضطراب منزلت را می خواندم که به جوابی برخورد کردم که به نظرم باید رویش اندکی تامل کرد:
« بدون تلاش هیچ شکستی رخ نمی دهد و بدون شکست هیچ سرافکندگی در کار نیست. پس عزت نفس ما در این جهان کاملا به چیزی یا کاری بستگی دارد که خودمان را مجبور به کسب یا انجامش می کنیم. نسبت فعلیت به بالقوگی به تصورات ما بستگی دارد. بنابراین:
این معادله همچنین به دو ترفند برای افزایش عزت نفس اشاره می کند. از یک سو، تلاش کنیم چیزهای بیشتری کسب کنیم؛ از سوی دیگر، تعداد چیزهایی را که می خواهیم به دست آوریم کاهش دهیم.
ویلیام جیمز مزایای رویکرد دوم را اینگونه بیان می کند: «رها کردن توقعات به اندازه برآوردن آنها آرامش بخش است. وقتی هیچ بودن شما در حیطه ای خاص با روی باز گذیرفته شود، سبُکی عجیبی در قلبتان حس می کنید. چقدر روز خوبی است آن روز که از تلاش برای جوان یا خوش اندام بودن دست برداریم. آن روز می گوییم: " خدا را شکر! از دست آن تصورات باطل خلاص شدم!" هر چیزی که به خویشتن انسان افزوده شود همان قدری که مایه غرور است بار اضافه هم هست.»
این معادله دقیقا بیانگر همان مثل معروف است: هرکه بامش بیش برفش بیشتر!
هرچه که در زندگی اهداف و خواسته های خود را کمتر کنیم، هرچه رویاهایمان محدودتر شوند، هرچه به سراغ یادگیری هنرهای کمتری برویم، هرچه شهوت کمتری در دانای کل بودن داشته باشیم، هرچه به سراغ کارهای کمتری برویم و سرمایه هایمان را در کارهای محدودتری سرمایه گذاری کنیم زندگی با عزت نفس بالاتر تجربه خواهیم کرد.
اگر بپذیریم که نیازی نیست در همه کارها نمره بیست داشت باشیم، اگر بپذیریم که زندگی مثل مدرسه نیست که همیشه بتوانی معدل بیست کسب کنی، اگر بپذیریم که در زندگی حقیقی باید یک سری درس ها را تک بشوی تا در درسی نمره بیست کسب کنی آن وقت عزت نفس بهتری را تجربه خواهیم کرد.