1
خیلی اوقات افرادی که کتاب نمی خوانند یا حتی می خوانند این سوال برایشان پیش می آید که اصلا چرا ما باید کتاب بخوانیم؟ کتاب نخوان ها نگاهی تحقیرآمیز به اهل کتاب دارند. آنها را یک سری افراد منزوی و گوشه نشین می بینند که از بس کتاب خوانده اند چشمانشان تیره و تار شده است، عینک هایی ته استکانی می زنند و موهایی ژولیده و درویش مسلک دارند. کنجکاو هستند بدانند اصلا چرا باید کتاب خواند؟
کتاب خوان ها هم به یک جایی می رسند که می گویند اصلا چرا من دارم کتاب می خوانم؟
عامیانه بگم، فاز من چیه؟!
مدت ها خود من (که چندین ساله عادت مطالعه دارم) برایم این سوال پیش می آمد و جوابی برایش نداشتم و اگر کسی از من می پرسید: هی حسام! چه خبرته، چرا این همه کتاب می خوانی؟ مگر بیکاری؟
احتمالا بهش چنین جوابی می دادم:
تفریح سالم و جذابی است.
از هم سن و سال هایم جلوتر می افتم.
فن بیانم تقویت می شود.
و الی آخر...
اما در حال حاضر به تدریج دارد برایم شفاف تر می شود که اصلا چرا باید کتاب خواند و سعی دارم به کسانی که سوالی شبیه من دارند تا اندازه خودم پاسخ بدهم.
2
از کتاب توقعات بیجا نداشته باشید، کتاب خواندن قرار نیست برای ما مثل تبلیغات تلویزیونی، زندگی رویایی ایجاد کند. کتاب به ما طرز فکرهایی را نشان می دهد، کتاب به ما حق انتخاب های متفاوت می دهد، کتاب هدفش این است که ما ذهنمان اسیر یکسری هنجارهای غیرعادی بشر قرار نگیرد. کتاب به ما آگاهی می دهد که سعی کنیم اندکی بهتر از قبل باشیم. کتاب مثل سخنران های انگیزشی نیست که فریاد می زنند و با فریادهای هیجان آورشان سعی کنند مخاطب جذب کنند. نه!
کتاب مثل یک استاد است که در کلاسش به طور مداوم در حال تدریس است حتی اگر هیچ شاگردی هم نباشد.
کتاب مثل کلاس درس دانشگاه است. اما تفاوت هایش با دانشگاه بسیار است.تفاوت هایش این است که:
ما در مطالعه خودمان با علاقه خود سر کلاس درس هر استادی که دوست داریم می رویم، به هر دانشگاهی که دوست داریم می رویم، کتاب، کلاسی است با هدف اندیشیدن و آموختن. در دانشگاهِ کتاب، شما مدرک نمی گیری، شما امتحان اجباری نداری، شما تنبیه نمی شوی، شما تحقیر نمی شوی،َ رقابت نمی کنی بلکه شما فقط با یک هدف در آنجا هستی: یاد بگیری و بیندیشی.
یکی از بدترین دام هایی که افراد کتاب نخوان اسیرش می شوند بدیهی شمردن اعتقادات خود است. یعنی کمتر زمانی است که از خودشان سوالاتی بنیادین بپرسند و اگر هم بپرسند پاسخ هایی سطحی می دهند. اما کتاب تو را عمیق می کند. کتاب می گوید: هی پسر! همه چی اون چیزی نیست که تو فکر می کنی.
لزومی هم ندارد که همیشه با حرفش موافق یا باب میلت باشد اما به هر صورت ابعاد مختلف زندگی را نشان می دهد.
3
چرا ما لایق نُخبه نیستیم؟
وقتی کتاب جامعه شناسی نخبه کشی را می خواندم به یک نکته مهم رسیدم:
کشور ما نخبه های استثنایی داشته است، نخبگانی که هرکدام می توانستند سرنوشت کشور را تغییر بدهند اما به دلیل عدم همکاری مردم و ناآگاهی که مردم زمانه خود داشته اند نتوانستند به این تغییرات جامه عمل بپوشانند.
بعد از خواندن کتاب جامعه شناسی نخبه کشی به این موضوع پی بردم، استبداد قدرتش از جهل خود مردم است، استبداد را نمی توان ریشه کن کرد تا وقتی که جهل ریشه کن نشده باشد.
الآن ایمان دارم که تنها راه نابودی استبداد و استعمار در کشور آموزش و کتاب خواندن است.
به عقیده من اگر مردم در دوران این نخبگان اهل مطالعه بودند، آنها به این زودی شکست نمی خوردند، شاید اگر گذشتگان ما اندکی آگاه بودند ایران در جایگاه دیگری قرار داشت...
حالا با یقین بیشتری می توانم به این سوال پاسخ دهم که چرا باید کتاب بخوانیم:
ما کتاب می خوانیم تا گذشته تلخ ایران دوباره تکرار نشود.
ما کتاب می خوانیم تا مثل نیاکان خود اگر در بند استبداد هستیم عاجز نباشیم و توانایی پاره کردن زنجیر های استبداد را داشته باشیم.
ما کتاب می خوانیم تا نخبگان زمانه خود را بشناسیم.
ما کتاب می خوانیم تا امیرکبیر ها و مصدق های زمانه خود را هلاک نکنیم.
ما کتاب می خوانیم تا منطقی بیندیشیم و منطقی صحبت کنیم.
ما کتاب می خوانیم تا در آینده، آیندگان از ما به نیکی یاد کنند.
ما کتاب می خوانیم تا آینده را بسازیم.
خیلی اوقات ممکن است مردم بگویند که ما حرفمان به گوش کسی نمی رسد، حکومت و دولت توجهی به ما نمی کنند و یا ما زیر افسار استبداد هستیم! چه باید کرد؟
به عقیده من استبداد، استعمار، تهاجم فرهنگی و... همه شان در خاک ناآگاهی رشد می کنند. وقتی مردم به ارزش های خود آگاه باشند اصلا تهاجم فرهنگی معنایی ندارد. استعمار از جهل مردم است، اگر آگاهی همه گیر بشود استعمار مفهوم خود را از دست می دهد. ما کتاب می خوانیم تا خودمان مسئول انتخاب عقاید خود باشیم. نه اینکه سیاست برای ما تصمیم گیری کند. ما کتاب می خوانیم تا اسیر خرافات و عقاید باطل نشویم. ما کتاب می خوانیم تا نه از روی احساس و غیرت بلکه از روی استدلال تصمیم بگیریم.
ما کتاب می خوانیم تا (حتی اندکی) ذهن خود را تصفیه و پالایش کنیم.
استبداد در فضای جهل رشد می کند. استبداد برای ملتی که آگاه است اصلا معنایی ندارد.
استبداد، استعمار، تهاجم فرهنگی و... همه و همه در جهان اجتماعی خرافه و جهل رشد می کنند.
4
در نهایت دوست دارم یادداشتم را با این جملات به پایان برسانم:
نمی دانم تا چه حد درباره نگرش من به کتاب موافقی. اما اگه دوست داشتی در کامنت ها نظرتو بنویس.