آدم ها در زنگی سه نوع شخصیت متفاوت در مواجهه با مشکلاتشان دارند، رفتارهایی که هر کدامش در بخشی از زندگی ناگهان حضور پیدا می کند و قالب شخصیت ما را شکل می دهد.
در ادامه قصد دارم به اختصار این سه شخصیت را توضیح بدهم:
افرادی که با انجام شیوه های مختلفی سعی می کنند تا مشکلات خود را فراموش کنند.
عده ای با مشروب و مواد!
عده ای با این حرف کلیشه ای که شاید قسمت بوده و یا تقدیرمان این چنین است.
عده ای نیز با مشغول کردن خودشان با کارهای گوناگون و یا غرق کردن خود در لذت و تفریح مداوم.
اما فراموشی کار به جایی نمی برد... به قول محمود پیر حیاتی: « فراموشی فرارِ رو به جلو است. »
نجار چوب می تراشد و این افراد هم بهانه می تراشند.
این دسته از افراد مدام مشکلات و اشتباهاتشان را برگردن خانواده قدرنشناس، دوستان بی معرفت، دولت زالو صفت، گذشته تلخ، بدشانسی، جیب بی پول، تهاجم فرهنگی، مردم بی سواد، آقازاده ها، ژن بد (و بهانه هایی دیگر که گویی هیچ گاه تمام نمی شوند ) می اندازند.
همیشه برای هر اشتباهی که انجام می دهند بالاخره یک بهانه ای پیدا می کنند که از اشتباهشان، سلب مسئولیت کنند.
هر دوی این دسته افراد از یک مشکل رنج می کشند، عدم پذیرش مسئولیت در زندگی.
افراد دسته اول با مشکلشان مثل بیماری رفتار می کنند که در حال مرگ است و به جای آنکه بهش رسیدگی کنند، هدفون می گذارند و موسیقی گوش می دهند تا یادشان برود!
افراد دسته دوم هم به جای آنکه به بیمار کمک کنند، مثل کسانی هستند که بیمار را سریع می اندازنش در یک اتومبیل ناشناس و فرار می کنند تا خودشان به زحمت نیفتند!
هر دوی این گروه ها در حال فرار هستند، فراری که ریشه در ترس و اهمال کاری دارد.
اما فرار راه چاره نیست و بایستی برای درمان این بیمار اقدام کنیم.
این بیمار ها هر کدام همچون بخشی از مشکلات ما در زندگی هایمان هست.
اما افراد دسته سوم کسانی هستند که نه غر می زنند و نه فراموش می کنند، بلکه به جای فرار بزدلانه، شجاعانه پایداری می کنند تا مشکل را حل کنند، آنها مسئولیت پذیر هستند.
اگر اهل مطالعه کتاب های توسعه فردی باشید شاید مثل من به این نکته دقت کرده باشید که در همه کتاب های موفقیت یک اصل ثابت و همیشگی وجود دارد که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم بارها اشاره می شود، اصلی که به اعتقاد من لبّ لُبابِ تمام حوزه موفقیت هست و شاید شاه کلید رسیدن به موفقیت همین باشد.
آن اصل پذیرش است، پذیرش به این معنی که مسئول تمام و کمال زندگی خودمان باشیم.
دارن هاردی در کتاب اثر مرکب می گوید:
شما به تنهایی مقابل کارهایی که انجام می دهید و نمی دهید، یا نحوه واکنش به اتفاقاتی که برای تان رخ می دهد، مسئول هستید.
این طرز فکر قدرت بخش، زندگی من را به شکل اساسی، متحول کرد.
شانس، شرایط یا موقعیت مناسب، چیزهایی نبودند که مهم باشند.به خودم بستگی داشت که مهم باشند یا نه. آزاد بودم تا هر کاری را که دوست داشتم، انجام دهم. اهمیتی نداشت چه کسی رییس جمهور شود یا وضعیت اقتصادی چقدر بد باشد یا مثلا فلانی چه بگوید، چه کار کند یا نکند، چون من هنوز 100 درصد در کنترل خودم بودم. با انتخاب این که از قربانی بودن در گذشته، حال و آینده رها باشم، به موفقیتی فوق العاده می رسیدم. من برای کنترل سرنوشت ام، قدرت نا محدودی داشتم.
با این حساب این شما هستید که باید بپذیرید که سرنوشتتان در کنترل شماست.
همان طور که در چند سطر پیش اشاره کردم به نظرم شاه کلید موفقیت، در پذیرش تمام و کمال زندگی مان نهفته شده است.
پ.ن: این یادداشت به تدریج کامل می شود:)