ویرگول
ورودثبت نام
حسام‌الدین شمس
حسام‌الدین شمس
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

مرگ ما را پخته می کند

1

تصور کنید روزی به ما بگویند که دیگر مرگی وجود ندارد چه می کنیم؟

من به شخصه شاید در همان ابتدا حیرت کنم، سپس خوش حال شوم و در نهایت خشمگین!

احتمالا من از چنین دنیایی متنفر می شوم. مرگ با خود کمبود دائمی زمان می آورد و هرچه که سن افزایش می یابد احساس کمبود دائمی زمان هم برجسته تر می شود.

وقتی که کمبود زمان داشته باشیم و آگاه باشیم که عمری نامتناهی نداریم دست به تحولات می زنیم. شروع می کنیم به یک زندگی ارزشمند. اما زمانی که عمر نامحدود باشد دیگر چه انگیزه ای برای تغییر و تحول داریم؟ بدون مرگ جز یک زندگی ملال آور و بی تفاوت چه خواهیم داشت؟

به عقیده من اگر روزی بگویند مرگی وجود ندارد، آن روز پایان نبوغ بشریت است.

چرا؟ در ادامه خواهم نوشت.

2

استیو جابز می گوید: افرادی که آنقدر دیوانه هستند که فکر می کنند می توانند دنیا را تغییر دهند، کسانی هستند که واقعا این کار را می کنند.

من با کسب اجازه از راوی، تکه ای به جمله اضافه می کنم: ...و دیوانگان کسانی هستند که از جامعه پیروی نمی کنند و کسانی که از جامعه پیروری نمی کنند به یاد مرگ هستند!

به عقیده من نبوغ از «یادِ مرگ» ایجاد می شود. استیو جابز در بخشی از زندگی نامه اش می گوید:

وقتی 17 سال داشتم مطلبی این چنین را خواندم: "اگر هر روز را به گونه ای زندگی کنی که گویی آخرین روز زندگی ات است، بی شک زمانی می رسد که در آن خواهید دید همه چیز به درستی پیش رفته است."
این متن آنقدر بر روی من تاثیرگذار بود که سبب گشت هر روز صبح در طول 33 سال گذشته در مقابل آیینه بایستم و از خودم بپرسم اگر امروز آخرین روز زندگیم بود کارهایی که قرار است انجام دهم را انجام می دادم؟
اگر چند روز پشت هم پاسخم به این سوال منفی بود در میافتم که باید چیزی را تغییر دهم.


ما برای ترس از مرگ دست به زندگی بلند مرتبه و متعالی می زنیم. چرا؟ چون زمانی که به یاد مرگ باشی سعی می کنی بیهوده زندگی نکنی...

3

عبدولکریم سروش در کتاب آئین در آئینه می گوید:

در روایتی آمده است کسانی نزد پیامبر بودند و از کسی به نیکویی نام می بردند.

پیامبر پرسیدند این دوست شما که تا این حد مورد ستایش تان است، چقدر از مرگ یاد می کند. گفتند تاکنون در این زمینه سخنی از او نشنیده ایم. ایشان فرمودند بنابراین او آن گونه که شما از وی ستایش می کنید، نیست. چرا که یاد مرگ یکی از ارکان رشد شخصیت آدمی است. اگر کسی از آن امر غفلت ورزد ولو به ظاهر صاحب مکارم اخلاقی نیز باشد هنز خامی هایی در وی باقی مانده است. و این خامی ها فقط در اثر تذکر مرگ به پختگی بدل می شوند.

4

آلن دوباتن در کتاب اضطراب منزلت می نویسد:

تاثیر فکر کردن به مرگ شاید این باشد که ما را به سوی هرچه برایمان مهم ترین است هدایت کند، خواه نوشیدن در سواحل نیل باشد، نوشتن کتاب باشد یا پول در آوردن و همزمان ما را ترغیب کند که کمتر به قضاوت های دیگران توجه کنیم. هرچه باشد آن ها قرار نیست به جای ما بمیرند. شاید اگر دورنمایی از نابودی و نیستی خود داشته باشیم، به سمت سبکی از زندگی سوق پیدا کنیم که از صمیم قلب برایمان ارزشمند باشد.

یا در ادامه می نویسد:

گرچه ممکن است از فکر مرگ سوءاستفاده شده باشد (برای ترساندن و ترغیب دیگران به انجام کاری که دوست نداشته اند)، ولی خوشبختانه فکر مرگ می تواند به ما کمک کند این گرایش خود را نسبت به زندگی اصلاح کنیم که انگار قادریم تا ابد مشغله های ذهنی گنهانمان ر به خاطر عرف به تعیق بیندازیم. فکر مرگ می تواندبه ما شجاعت بدهد که خودمان را از توقعات بیجای جامعه رها کنیم. عقاید سرکوب کننده دیگران معمولا در مواجهه با اسکلتی بی جان، قدرت تهدیدکننده خود را از دست می دهند.

5

در نهایت یادداشت را با این شعر از ادوارد یانگ به پایان می رسانم:

پیر فرزانه، اشراف زاده، فرمانروا، پادشاه، کشورگشا

همه را مرگ تحقیر می کند.

چرا این همه رنج برای پیروزی های یک ساعته؟

به سختی ثروت می اندوزیم یا به اوج شهرت می رسیم که چه؟

والاترین جایگاه زمین جایی است که رویش نوشته: (( آرامگاه ابدی))

و باشکوه ترین آوازش آواز خاکسپاری است.

مرگخلاصه کتابعبدوالکریم سروشاضطراب منزلت
در این صفحه دیگر فعالیت نمی‌کنم./ ایمیل من: hesamshamsnia@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید