در توصیف چیزی که معمولاً عشق نامیده میشه.
آقای Eckhart Tolle معتقده هر قدر بیشتر با «خود» درونی و عمیقمون (Deep i) زندگی کنیم (نسبت بهش آگاهی داشته باشیم)، کمتر نیازمند به وجود دیگری خواهیم بود. این آگاهی قرار نیست به انزوا منجر بشه، برعکس حتی میتونه ارتباط و نسبت ما با دیگران رو عمیقتر کنه، یعنی به جای اینکه ارتباط با دیگری به واسطهی نیازمندی (Neediness) ما شکل بگیره، از طریق ذهنآگاهی و توجه (Aliveness) ما شکل میگیره. به واسطهی ارتباط (Relation)، ما میتونیم این صلح و تعادل درونی (Inner peace) رو با دیگران به اشتراک بذاریم و در این حالت دیگران علاقهمند خواهند بود که زمان بیشتری رو با ما بگذرونند، چون همیشه بودن با کسی که به هیچ چیز نیازمند نیست، لذتبخشه.
تمام چیزهایی که ما نیاز داریم یا به عبارت دقیقتر؛ خیلی از چیزهایی که ما «فکر میکنیم» نیاز داریم، از طریق ارتباط با این خود عمیق و درونی (Deep i) رفع و رجوع میشه.
ویژگی اساسی خود یا Ego که شاید نقطهی مقابل (Deep i) باشه، یه جور احساس فقدانِ درونی یا «کافی نبودن»ـه و (Ego) تلاش میکنه این فقدان رو با چیزهای مختلفی پُر کنه. یکی از بسترهای اصلی برای جبران این فقدان، رابطهست: شخصی دیگر.
وقتی این اتفاق میافته، تمام تمرکز (Ego) متوجه اون «شخص دیگر» میشه که ناهشیارانه به عنوان اونچه که قراره ما رو کامل (Whole) کنه، ادراک شده. پس یه وابستگی شدید شکل میگیره نسبت به تصویری که ما از اون فرد داریم و این پدیده، عاشق شدن (Falling in love) نامیده میشه.
بعد از اون ما یه قرارداد (Contract) حسابشده با اون فرد منعقد میکنیم که مطمئن بشیم تا آخر عمر در کنارمون میمونه و ما رو کامل میکنه و ترک نمیکنه، چون ترک کردن ما یا به هم زدن این قرارداد پیامدهای سنگین و پرهزینهای رو در بر داره.
بعد از اون ما به روند زندگی و روزمرگی مشغول میشیم اما به تدریج به نظر میرسه که این «شخص دیگر» دیگه جوابگوی مسئلهی ما نیست. اون فرد دیگه اونطوری که باید (یعنی کامل کردن و خوشحال کردن ما) رفتار نمیکنه. احساس فقدان درونی ما که موقتاً به واسطهی یه تصور موهومی (همینکه بودن در کنار دیگری میتونه به ما احساس تعلق و کامل بودن بده) پوشیده شده بود، برمیگرده. احساس ناکافی بودن، تنهایی و ترس دوباره پدیدار میشه اما این بار ما توی ذهنمون این احساسات رو به اون «شخص دیگر» نسبت میدیم و میگیم اون باعث و بانی این احساسات ماست. در صورتی که اینطور نیست. در واقع داریم همون ویژگی اساسی Ego رو تجربه میکنیم، همون احساس فقدانِ اساسیِ درونی که قبلاً هم وجود داشته و دنبال چارهی درستی براش نبودیم. ممکنه اون «شخص دیگر» رو به خاطر این درد محکوم کنیم، اما؛
It's egoic pain.This is the pain that arises out of love-hate relationships
. این متن ترجمه و خلاصهای بود از این دو ویدیو:
https://www.youtube.com/watch?v=X0Yw6wNNx7E
https://www.youtube.com/watch?v=V3miuaOWsj8
. همهی تصاویر از کارتونیستی به نام Gabriel Sancho بود و استفاده از اونها به نوعی برای معرفی و promote این هنرمند دوستداشتنی بود و نه بیارزش جلوهدادن یا انتقاد از اون.