ویرگول
ورودثبت نام
هیدرو :)
هیدرو :)
هیدرو :)
هیدرو :)
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

شبی دلگیر ...


امشب برام خیلی دلگیره
کلا امروز حالم زیاد خوب نبود ، ساعت ۶ و نیم بلند شدم آماده شدم که برم پارک قدم بزنم و چیپس بخورم ...
نشستم رو نمیکت و موزیک هم گذاشتم و چیپسمو خوردم ، بعدش بلند شدم همینطور قدم بزنم رو یه نمیکت چند تا پسر با هم نشسته بودن و میگفتن و می‌خندیدن ،
رو یه نمیکت یه پسر دختر نشسته بودن و دل و قلوه میدادن بهم :)
رفتم پارک روبرویی
هوای خوبی بود و هست البته (همچنان تو پارک نشستم و دارم می‌نویسم )
همینطور موزیک هم پلی میشد
صدای جیرجیرک ها
بوی عطر گل‌های اطلسی ...
گل های یاس
چمنِ خیس ...
بوی خاک ...
حس خوبی بهم داد :)

گل یاس
گل یاس

البته یه وقتا بوی سیگار و گل هم به مشامم میخورد :)
تو پارک چیزای عجیبی دیدم البته شاید از نظر من عجیب بود .... دختر و پسرای کم سن که سیگار میکشیدن به کنار همیشه میبینم ، اینکه دختر و پسر هم دست همو بگیرن و قدم بزنن اینم طبیعیه
اما یه دختر پسری رو چمنا نشسته بودن و داشتن لب میگرفتن!😕 یعنی اینقدر عادی شده !، جای تاریکی هم نشسته بودن که مثلا دیده نشن ، البته همچین تاریک هم نبود اما خب شایدم من اینطور فکر میکنم ، کسی که تو ملا عام لب میگیره خب لابد مهم نیست کسی ببینه ... تازه عمیق هم مشغول بودن ، طوری که هی من برگشتم نگاه کردم و دیدم همچنان تو حس اند... و اصلا متوجه نشدن چند نفر دارن نگاشون میکنن 🤦🏻‍♀️
نظری راجع بهشون ندارم ... کلا عادت ندارم کسیو قضاوت کنم ، نه از طرز پوشش کسی نه از رفتارش ... البته اگه مامانم این صحنه رو میدید قطعا می‌گفت وای وای خجالتم نمی‌کشن ، یکم شرم حیا ...😅 همیشه همینطور میگه میگم مامان ولشون کن ...
من به راهم ادامه دادم ... بچه ها بازی میکردن و خانواده ها هم کنار هم نشسته بودن ...
با دیدن این صحنه ها یاد خانواده ام افتادم اما دلتنگ نشدم که بگم ای کاش الان کنارشون بودم .... عجیب شدم و ترسناک ... دلم نه تنگ میشه...

نه کسیو میخواد ...
نه ذوق میکنم ...
نه گریه میکنم ... نمی‌دونم چمه و چی میخوام ... حوصله حرف زدن هم ندارم ... اما همش داشتم بهش فکر میکردم ؛ آره به همون کسی که دوسش داشتم :)
البته الانم دوسش دارم اما نه به اندازه اون زمان ، از وقتی وارد رابطه شد حسم بهش کم شد ... اما همش بهش فکر میکنم ، نمی‌دونم چرا 😔
تو عالم خودم قدم زدم و قدم زدم ... همینطور میرفتم و موزیک هم گوش میدادم ....الآنم یه ساعت بیشتر میگذره که بیرونم ، نشستم تو پارک ... دوست ندارم برم خوابگاه 😕
نمی‌دونم دلم چی میخواد .... ولی آرومم
آرومِ آروم ...
خدارو شکر میکنم
برای این هوای خوب و خنک و دلپذیر
برای عطر گل یاس که الان هم دارم استشمام میکنم :)
صدای جیرجیرک...
برای آرامشم ....
برای امنیت ...
برای حال خوب بچه ای که همین الان از روبروم رد شد و داشت با یه حال خوب این آواز رو میخوند ( لالا لا لا)
برای پسرایی که دم قهوه خونه رو به رو وایستادن و میخندن ...
خوشحالم حالتون خوبه ، امیدوارم همیشه بخندید ...
با اینکه خودم نمیخندم و خندم نمیاد اما همین که خنده و خوشحالی بقیه رو میبینم خوشحال میشم تو دلم...راستش همینکه آروم هستم هم بابتش خوشحالم و خدارو شاکر🤍
راستش از دست خودم ناراحتم :) من هنوز نتونستم خودمو سر اون موضوع ببخشم و هر از گاهی دلم میگیره...
امروزم گذشت ...


دیگه برم خوابگاه ، دوباره منو تخت و بالش و هندزفری و موزیک و هم اتاقی رومخم ...

منو و تنهایی و نیمکت ...
منو و تنهایی و نیمکت ...






گل یاستنهاقدم زدن
۲۴
۳۳
هیدرو :)
هیدرو :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید