selin._.·۲ روز پیشبغضی که معلوم نیست از کجا میاد...بنظرم بدترین چیزی که میتونه وجود داشته باشه خیانته.خیانت برای من یعنی دروغ گفتن ،دورو بودن ،یعنی ذات خراب وزشت ،یعنی دیگری را دور انداختن و…
Mary·۶ روز پیشبد تر از بدتربی انگیزه تر از همیشه ام عمیقا حال زندگی کردن ندارممثل یه بچه که منتظر باباشه از سرکار بیاد و بعدش براش بسیتی بگیره منتظره مرگم همونقدر ام…
بابک اشکانیان·۱۴ روز پیشنقابِ بی نقابینگاهت همچون آیهای است که بر من وحی شده،رفارت آینهای است که خودم را در آن میبینم.تو را نمیشناسم، نه جهت ات را می شناسم و نه صدایت را شنی…
parsax x·۱۵ روز پیشمثل شبح پرسه میزدم تو خیابون خیسدلم میخواست ببینمش نه از دور، از دل... اما منو نمیدید، چون دیده نمیشدم؛ مثل شبح پرسه میزدم تو خیابون خیس. دعا میکردم تو خوابم بیاد…
بابک اشکانیان·۱۸ روز پیشافیونی به نام نوشتننوشتن برای من دیگر نه شغل است، نه عادت بلکه زخمیست باز، که مرهمش تنها واژههاست.هر کلمه، قطرهی خونیست که از درونم میچکد،و هر جمله، فریا…
Just a Girl·۱ ماه پیشتنهاییم رو دزدید و من تنهاتر شدمشده تو اوج تنهایی آرزو کنی یکی بود که حالات رو میفهمید؟ که اون حسهای لعنتی ای که تجربه کردی براش عجیب نبود؟ از من بشنو، اونقدری که فکر م…
بابک اشکانیان·۱ ماه پیشقسمت دوم خونریزیاین "مادر کوچک" که گفتی… هر کی هست، انگار تأثیر عمیقی رویت گذاشته.میخوای ازش برام بگی؟مادر کوچک… اون فقط یه آدم نبود.یه حس بود. یه انعکاس.…
بابک اشکانیان·۱ ماه پیشقسمت اول خونریزینوشتهی مردی که هنوز صدای او را از میان خواب میشنود.روزی بود، نه آنقدر روشن که بشود گفت آفتاب، و نه آنقدر تاریک که بشود گفت شب. روزی میا…
parsa·۱ ماه پیش# 🧠 Jet: آیین تأخیر و فهم تدریجی# 🧠 Jet: آیین تأخیر و فهم تدریجی # 🧠 Jet: آیین تأخیر و فهم تدریجی ## وقتی مقاله منتظر ماند تا سیستم بفهمد---📣 این پست، نه گلایه است، ن…