شما در جایگاه مخاطب ، به عنوان یک انسان آزاد، میتوانید انتخاب کنید که از ادبیات لذت ببرید ، بی هیچ غایتی مگر واژهها و سطرها. گزینهی دیگری هم هست ، آزاد هستید که ادبیات را وسیلهای بدانید برای پرورش افکار و آموزش رفتار . راه میانهای هم هست : ارضای همزمان لذت ادبی و پرورش آزاداندیشی. در جایگاه یک تولیدکنندهی ادبی ، بازهم آزاد هستید که یکی از این سه دیدگاه را انتخاب کنید.
اما پیامدهای کوتاه مدت و بلندمدت هر کدام از این انتخابها چیست ؟ پاسخ دقیق به این سوال در این یادداشت نخواهد گنجید ، چرا که متضمن بررسی دقیق تاریخ ادبیات است و پاسخ مختصر هم ممکن است باعث سطحی سازی مسأله شود. پس در پاسخ ، سوالات تازهای مطرح میکنم : اگر به صرف ارضای لذت آنی به ادبیات پرداخته شود ، در بلند مدت مخاطب و تولیدکننده دچار رکود اندیشه و سطحینگری نخواهند شد؟ اگر ادبیات وسیلهای باشد برای پرورش ، تبدیل به متنی کسالتآور و بیکاربرد نخواهد شد ؟ آیا با وجود وسایل لذت آفرین و یا پرورش دهنده ، لزومی هست که از ادبیات توقع لذت آفرینی و یا پرورشی داشته باشیم ؟ آیا ادبیات واقعاً میتواند باعث آزاداندیشی شود ، چگونه ؟ ادبیات یک مسألهی فردی است یا اجتماعی ؟ باید نیاز فرد را در نظر بگیرد یا جامعه را ؟ اصلاً ادبیات باید نیازی را ارضا کند؟ باید کاربردی داشته باشد و اگر نه ، با توجه به بیمیلی انسان به وسایل بیکاربرد، ادبیات چه ارزشی دارد ؟
امیدوارم این پرسشها کنجکاوی شما را برانگیخته باشد ، به مرور زمان پاسخهایم را به این پرسشها خواهم نوشت.
مشتاق خواندن نظرات شما هستم.