فقر مقوله جالبی است برای تفکر و پرداختن به آن...
البته که بیشتر مردم تصورشان از فقر نداشتن پول است ولی خوب فقر صرفا در نداشتن پول محدود نمی شود...
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله... این نهایت تعریف فقر است که همه ی ما در تمام وجوه زندگی خود نیازمند به الله الصمد هستیم ... این صمد را که گفتم نکته داشت... اهل تحقیق می تونن به المیزان مراجعه کنن...
ولی جدای از این که مجال گفتنش هم نیست، یکی از مشکلات ما... منظورم ما انسان ها، این است که هر روز از روزها که از عمر این کره ی خاکی می گذرد شکاف بین فقیر و ثروتمند بیشتر می شود... شکاف و فاصله ای که سیستمِ خودِ انسان ها آن را به وجود آورده و آن را وسیع تر می کند...
در شهر ها پولداران جایی زندگی می کنند که بی پولی در آن نیست و بی پول ها جایی زندگی می کنند که پولداری آنها را نمی بیند...
عالم ها و دانشمندها بحث ها و علم ها را در میان خودی پنهان کرده اند و کم علم ها علمشان را از کم علم تر از خود می گیرند...
چشمِ حقارت قوی به ضعیف، شکاف در بین ثروتِ قدرت و فقرِ ضعف را زیاد کرده است...
در یک دنیای خوب نیاز است ثروتمندان دستشان را برای یاری به سوی فقیر دراز کنند و حال می بینم چنین نیست و تنها ثروتمندی که دستش را دراز کرده ثروتمند مطلق و صمد است ولی چه حیف که فقراء الیه به او دست رد می زنند و فرار می کنند...