دو سال پیش یا بیشتر این کتاب را خریدم. اصلا در خاطرم نیست که چطور شد این کتاب را خریدم ولی با توجه به کرمِ کتاب بودنم، کاملا قابل حدس است که چطور عنوان یا توضیحی از کتاب را جایی دیدم و بعد با توجه به استدلال همیشگیام که اگر کتاب خوبی دیدم حتی اگر در آن زمان وقت خواندش را نداشتم آن را بخرم و به هر حال که همیشه وضع به این صورت نخواهد ماند و وقت آزادی پیدا خواهد شد که آن را بخوانم، آن را خریدم. تا اینکه گذشت و کتاب در ایران ممنوع الچاپ شد! نه ممنوعالچاپ شدنش، البته در ایران، خیلی عجیب بود و نه اشتیاق و هجوم برای خواندن این کتاب از سوی مردم بعد از ممنوعالچاپ شدن! کتاب که قبلا خیلی کتاب فراوان و شناخته شدهای نبود بعد از ممنوعالچاپ شدنش به شکلهای افست و پیدیاف همه جا، مجازی و واقعی، ریخته بود! و به بیان مجازی آن وایرال شده بود. من هم که بسیار پر مشغله بودم، با توجه به وقت کمم، کتابهایی را دم دستم گذاشته بودم و گاه و بیگاه، صبحهای زود پیش از بیدار شدن خانواده، یا در وقتهای چند دقیقهای آزاد بینابین کارهایم، می خواندم که "انسان خردمند" جز آنها نبود. ممنوعالچاپ شدن و نقل محافل شدن و تکرار زیاد نام آن در شبکههای اجتماعی سبب شد که الویت بندی خودم در مطالعه کتابها را کنار بگذارم و "انسان خردمند" را بدست بگیرم.
اول از همه بسیار مهم است که بدانیم اسم اصلی کتاب هست "Sapiens: A Brief History of Humankind " که ترجمه آن دقیقا میشود "گونه خردمند، تاریخ مختصری از نوع بشر" که بیشتر عنوان یک کتاب با موضوع زیست شناسی است تا تاریخ. نویسنده کتاب که در موضوع "تاریخ" فارغالتحصیل شده ولی لابد علاقهی فراوانی هم در زمینهی زیست شناسی داشته در سن 35 سالگی چنین کتابی با موضوعی به این سترگی را خواسته در یک جلد کتاب نه چندان قطور ، حتما به رسم مجازی امروزی بررسی کند و من واقعا نمی دانم از ابتدای پژوهشش در این زمینه تا زمان به زیر چاپ رفتن این کتاب چقدر زمان برده ولی ممکن است شما هم با خواندن کتاب برسید به اینکه شاید این کتاب شتابزده و در فاصله زمانی کمی نوشته شده است.
در این کتاب بسیاری از نتیجهگیریها و تعمیمهای بزرگ ، فقط با استفاده از یک یا دو شاهد دیرینهشناسی یا باستانشناسی استخراج شده و برای افرادی که مطالعهی زیادی در دیرینهشناسی داشتهاند، بسیاری از این آسمان-ریسمان ها بسیار گزاف و زیاده و «خیالی» است. این داستان سراییها به نظر مانند این است که از یک نوشتهی چند سطری شما کل زندگی نامهی نویسندهی آن چند سطر را استخراج کنید!
کتاب انسان خردمند شما را کم و بیش از سیر پیشرفت زیستشناسی انسان خردمند در طول تاریخ دیرینهشناسی آگاه می کند. در مورد سیر پیشرفت میمونهای انسان نما از جدِ جدِ اولیهشان که احتمالا یک موجود تک سلولی بوده تا رسیدن به خوانندههای این کتاب، بستهی خوبی به دست خواننده میدهد. اما این موجود خردمند را تا یک "کُلُنی زیستی" که می تواند کمی بیشتر از یک شامپانزه سبک سنگین و استدلال کند پایین میآورد.
«ما،تکتک یا حتی ده نفر ده نفر، به شکل خجالت آوری شبیه به شامپانزهها هستیم.» [1]و فردیت انسان خردمند را تا آنجا نادیده انگاشته میشود که مینویسد«تفاوتهای مهم فقط وقتی ظاهر میشود که از حد نصاب 150 نفر عبور کنیم، و وقتی که به مرز هزار تا 2 هزار نفر برسیم، تفاوتها شگفت انگیز خواهند شد(!!) و بعد در توضیح چرایی آن مینویسد «اگر سعی کنیم چند هزار شامپانزه را در میدان تیانآنمن یا والاستریت، یا واتیکان یا دفتر مرکزی سازمان ملل جمع کنیم، بلبشو خواهد شد. اما بر عکس هزاران انسان خردمند مرتبا در چنین مراکزی گرد هم میآیند....» قیاسی معالفارق و بی ربط. مثلا وقتی هزاران پنگوئن امپراتور در میدان خودشان جمع میشوند چه بلبشویی اتفاق میافتد؟! من درک نکردم که هراری چگونه با طرح چنین مثالی به وجود اختلاف مهمی بین انسانی که ما می شناسیم و شامپانزه پی برد؟! « در واقع هراری بر این نکته تأکید میکند که دلیل برتری انسان بر سایر موجودت داشتن شعور و آگاهی بالاتر نسبت به آنها نبوده بلکه انسانها قادر به همکاری مشترک در سطوح جمعیتی بالاتری میباشند و آنچه باعث چیرگی انسان بر محیط پیرامون خود کرده داشتن آگاهی بینالاذهانی بوده والا انسان به تنهایی شاید نسبت به سایر موجودات کم توانتر بوده باشد.!!»
[1] . نقل از فصل 2، درخت دانش، بخش تاریخ و زیست شناسی
عبارتی که هراری زیاد در کتاب خود از آن استفاده می کند واژه «خیالی» است. اما خیال در نگاه هراری یا دست کم از زاویه دیدی که در این کتاب مطرح کرده با آن خیالی که شما خیال می کنید بکلی جداست و از مایهی دیگری است. هر نوع قاعده یا قانونی که افراد یک جامعه انسانی آن را باور دارند یا جهت اداره و کنترل جامعه خود آن را وضع کردهاند تا بتوانند آن جامعه را به شکل قانونمند و کنترل شده اداره کنند از نگاه هراری خیالی است. مثلا شرکت مایکروسافتی که ما میشناسیم با آن علامت تجاری مشخص و بنیانگذار معلوم و محصولاتی که همین الآن در حال استفاده از یکی از آنها هستید، «خیالی» است. به عبارت دیگر ما آدمهای این جامعه با هم توافق کردیم که طبق اصول و قواعدی که آنها هم «خیالی» هستند، یک مفهومی «خیالی» بنام «شرکت» ایجاد کنیم و الی آخر. و بر این اساس مفاهیم «ملت»، «ریال»، «جنرال موتورز»، «فیس بوک» و ... و نیز «خانواده»، «قبیله» و ... خیالی هستند. حتی «فرهنگ» یک مفهوم خیالی است که از تعداد بسیار زیادی مفاهیم «خیالی» دیگر تشکیل شده است!! و بالاخره آن قدر در این خیال سازی پیش رفت که به یک مفهوم جدید میرسد «واقعیت خیالی»؛ باور مشترک یک جامعه. و همین طور که پیش برویم لابد کلا مفاهیم جامعه شناسی و جغرافی و حتی بسیاری از مفاهیم یا تعاریفی که آنها را به عنوان «اصول» یا «قوانین» علمی می شناسیم میشوند «خیالی» !! و بخش بسیار زیادی از استدلال ها و نتایج منتج از آنها بر اساس همین مفهوم، «خیالی از نگاه هراری» است.
هراری بسیار متاسف است از وقوع رخدادی (شاید خیالی) در تاریخ کرهی زمین به نام «انقلاب کشاورزی». و بسیار حسرت دوره «شکارگر خوراکجو» یی انسان را میخورد. دورهای که در آن «گروههای جستجوگر باستانی متشکل از خانوادههای هستهای تکهمسرانه نبود. بر عکس در کمونهایی بسر میبردند عاری از مالکیت خصوص و روابط تک همسرانه و حتی روابط پدر و فرزندی. در چنین گروهی، زن میتوانست همزمان با مردان (و زنان) مختلفی آمیزش جنسی داشته باشد و تمام اعضای بالغ گروه برای سرپرستی از کودکان همکاری میکردند. از آنجا که هیچ مردی به درستی نمیدانست کدام بچه فرزند اوست، همهی مردها به همهی کودکان به یک اندازه توجه نشان میدادند. چنین ساختار اجتماعیای آرمانشهری دور از دسترس نیست.» و معلوم نیست ( من از مطالعه این کتاب نتوانستم بفهمم) که چرا هراری گمان میکند که بایستی شکل زندگی انسان خردمند شبیه شکل زندگی شامپانزهها و بونوبوها باشد تا به چنین آرمانشهری برسیم؟! اما قسمتهای بعدی این کتاب حسرت هراری را از نبود چنین ساختار اجتماعی بیشتر نشان میدهد؛ « حتی امروز هم شماری از فرهنگهای بشری هستند که در آنها پدریِ اشتراکی اعمال میشود... بر اساس باورهای چنین جوامعی، کودک نه از اسپرم یک مرد بلکه از انباشت چند اسپرم در رحم مادر به وجود میآید [!!] یک مادر خوب همیشه دقت میکند که...با مردهای مختلف آمیزش داشته باشد تا فرزندش از خصلتها (و مراقبتهای پدرانهی) گوناگون بهرهمند شود،...خصلت بهترین قصه گو، ...باملاحظهترین عاشق.» و این تناقض یا پارادوکس اخیر ممکن است بزرگترین پارادوکس این کتاب باشد!! هراری هر آنچه را که مطابق علاقه و میل باطنیاش نبوده بر پایهی شواهد سست میشناسد و احتمالا آرزو دارد که کاش اسناد مکتوبی وجود داشت که متناقض «تک همسری همیشگی» می بود. هراری شکارگر- خوراکجویان کهن را مطلعترین و بامهارتترین انسانهای تاریخ میداند!! درست خواندید و از شواهدی مینویسد که مغز انسان خردمند معمولی را از مغز انسان دوره شکارگر – خوراکجویی کوچکتر میداند!
البته نویسندهی تاریخدان جوانِ کتاب نگاه نقادانه قابل تاملی هم به سیستم سرمایهداری دارد اما ایراد را نه در این سیستم که در ادامه یافتن انقلاب کشاورزی بشر روی کرهی زمین میداند. به نظر من نویسنده به درستی پی برده که راحت طلبی بشر بر کرهی زمین ریشه بسیاری از معضلات بشری و زیستمحیطی است اما این راحتطلبی را نتیجه انقلاب کشاورزی میداند نه قواعد نادرست «خیالی» آدمی در جوامع انسانی. «چه تعداد از جوانان فارقالتحصیل دانشگاهها در شرکتهای بسیار فعال کارهای سخت و پرزحمت را به عهده گرفته، و با خود عهد کردهاند که سخت کار خواهند کرد تا پولی بدست بیاورند که بتوانند در 35 سالگی از کار کناره بگیرند و به آرزوهای واقعی خود جامه عمل بپوشانند؟ اما به این سن که میرسند، آنچه دارند وام مسکن کلان است و فرزندانی که به مدرسه میروند و خانهای در حومهی شهر که داشتن دو اتومبیل را برای خانواده ضروری میکند، و این احساس که زندگی بدون وجود نوشیدنی خوب و مسافرت لوکس خارج از کشور ارزشی ندارد. ...تلاش خود را دو برابر خواهند کرد و به بردگی ادامه خواهند داد.» توجه کنید که نویسنده این سطور خود در یک جامعه مرفه سیستم سرمایهداری زندگی می کند و البته پر واضح است که به شدت منتقد این سیستم مدرن هم هست.
نگاه هراری به انگیزه انقلاب علمی و اندیشه ترقی هم کاملا کاسبکارانه است. «پایه و اساس اندیشه ترقی این عقیده است که اگر نادانی خود را بپذیریم و منابعی را صرف تحقیق کنیم اوضاع بهتر خواهد شد.» اگر بخواهیم با نگاه ایدهآلی به این قضیه نگاه کنیم این جمله زیباترین یا یکی از ایدهآلیترین جملات کتاب انسان خردمند است. از نگاه هراری افزایش تولید و ثروت انسانی مهمترین یا شاید تنها انگیزه پیشرفت علمی انسان بوده است. که البته این تفکر و استدلال هم بسی جای بحث و تامل دارد. نگاه هراری به بسیاری از مفاهیم و عناصر زندگی انسانی روی کرهی زمین بسیار نو و بدعت آمیز است بطوری که بسیاری از استدلالات آن اغراق آمیز به نظر میرسد. به طور کلی هراری نقش انگیزههای مادی و مالی را در تاریخ بشر بسیار پر رنگ نشان میدهد به طوری که هر چند بسیاری از استدلالها دور از ذهن نیستند و قابل درکند ولی بیان دوباره آنها باز هم برای خواننده کتاب تازگی دارد.
به نظر من از نکات بسیار مهم کتاب انسان خردمند، نشان دادن سیاهیها و نقاط کور تمدن انسان مدرن به بهترین شکل ممکن است، اگر سطحینگریها در قسمتهای دیگر کتاب سبب نشود که این بخشها هم جدی و عمیق دیده نشوند!! «ادبیات رمانتیک اغلب فرد را به صورت کسی نشان میدهد که در جنگی علیه دولت و بازار گرفتار آمده است. هیچ چیز نمیتواند فراتر از حقیقت باشد. دولت و بازار پدر و مادر فرد هستند [!]، و فرد فقط به برکت وجود آنها زنده است.[!!] بازار برای ما شغل و بیمه و مستمری فراهم می کند....»برای ایجاد کسب و کار، برای ایجاد خانواده، برای ساختن خانه، درمان بیماری و ...این دولت و بازار است که پشتیبان فرد است. و زنان می توانند کاملا مستقل باشند، حساب بانکی مستقل داشته باشند و خودشان تصمیم بگیرند که تنها زندگی کنند یا ازدواج کنند. اما این آزادی و این پشتیبانی بهایی دارد. « بسیاری از ما بر فقدان خانوادهها و جوامع مشترکات قدرتمند سوکواری میکنیم و در مقابل قدرت بیروح دولت و بازار که بر زندگیمان اعمال میشود احساس جداماندگی و خطر میکنیم. دولت و بازاری که مرکباند از فردهای جدا مانده از یکدیگر، بسیار آسانتر از دولت و بازاری که پیوندهای خانوادگی و محلی در آنها قوی است، در زندگی اعضای خود دخالت میکنند....رابطهی میان دولت و بازار و فرد پرتنش است...بازار در موارد بسیاری افراد را استثمار میکند و دولتها به جای اینکه از آنها حمایت کنند با ارتش و پلیس و نظام اداری خود آنها را آزار میدهند... میلیونها سال تکامل ما را بگونهای شکل داده است که به صورت عضو جامعه زندگی و فکر کنیم. فقط دو قرن است که ما به افرادی بیگانه از هم بدل شدهایم...» و در ادامه به نقش بازار در تنظیم و تعیین سلایق در زندگیهای خصوصی ما با بیانی گیرا میپردازد.
در پایان خالی از لطف میشود اگر ننویسم که چیزی که ذهن مرا هنگام مطالعه این کتاب بسیار به خود مشغول کرد این بود که آیا این کتاب خیلی بیشتر از ارزش واقعی خود مشهور نشد؟! و چرا؟! البته اگر جستجویی در اینترنت بکنید پی میبرید که اگرچه این کتاب در میان عامه مردم و کتابخوانها زبانزد شد اما واکنش قشر دانشگاهی و پژوهشگران نسبت به آن خیلی مثبت نبود.
دکتر کریستوفر رابرت هالپایک، انسانشناس، کتاب را مورد نقد و بررسی قرار داده و «بهره ای جدی از علم» در آن نیافتهاست. هالپایک اشاره میکند که: «هرجا فکتهایی که هراری ارائه میکند صحیح هستند، تازگی ندارند و هرجا وی تلاش میکند تا فکتهای تازهای ارائه دهد معمولاً به خطا میافتد. خطاهایی که بعضاً بسیار بزرگ هستند.» وی در ادامه کل کتاب را به عنوان یک «سرگرمی» برمیشمارد که «تاخت و تاز فکری وحشیانهای است در عرصه تاریخ، با جلوههای احساسی از حدس و گمان که با پیشگوییهای وحشتناکی درباره آینده بشر خاتمه مییابد.» [1]
چارلز سی من، خبرنگار حوزهی دانش، در «وال استریت ژورنال» نتیجهگیری میکند که «حرفهای زیادی دربارهی ادعاهای شورانگیز اما بیسند نویسنده میتوان زد.» [2]
جان سکستون، کارشناس ارشد مطالعات اجتماعی در دانشگاه شیکاگو، نتیجهگیری میکند که «این کتاب اساساً کتابی غیرجدی است و شایستگی این همه توجه و تحسین را ندارد.» [3]
[1] . نقل از ویکی پدیا مقالهی «انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر»
[2] . How Humankind Conquered the Worldنوشتهی Charles C.Mann
[3] . A Reductionist History of Humankind,The trouble with Yuval Noah Harari’s Sapiens, John Sexton