من چه فرقی با این پیرزن دارم؟
بعضی روزها حتی نور خورشید را هم نمیبینم و تا حیاط هم بیرون نمیام مثه یک زندانی خانگی. تتها فرق من با این پیرزن اینکه اون دائم دراز کشیده است و من در خانه راه میرم.
منی که عاشق آفتابم حالا دارم بدون اون
زندگی میکنم و حتی نمیدانم چرا.
حسه خفگی دارم انگار یک وزنه صد کیلویی به پاییم بستهاند و در اقیانوس رهایم کردهاند و حالا سردم است. یعنی تا کی ادامه داره؟
۱۸ سالم شده و دقیقا تمام نوجوانی من در اتاق و خانه گذشت.
انها فکر میکنند که به میل خودم است که اینطوریم اما نه باور کنید درون این پوسته که سعی میکند نشان دهند افسرده و خشمگین است انسانی زندگی میکند که عاشق افتاب است.همیشه تصورم از آزادی زیر نور آفتاب است.
من میخواهم آزاد باشم، میخواهم زیر نور آفتاب آزاد باشم.