_نمیشنوم چی میگی؟
_میگم یه سرخپوست اینجاست
_یه سرخپوست؟ اونم توی آستارا؟
این اولین جملات داستان یک سرخپوست در آستارا (آقا بیژن نجدی) البته اسم کتاب براساس یکی دیگه از داستانها به نام دوباره از همان خیابانها است. کتاب شامل 20 داستان کوتاهه که همگی عالی و شخصیت دارن گفتم از امروز شروع کنم چندتا کتاب معرفی کنم اونم از نوع داستان یا رمان ترجیح هم دادم ایرانی باشن و همگی مشتی. ونه معذرت میخوام یه مشت مزخرف که پولتونو تو این وضعیت گرونی تو چاه بریزید. یا چون چندتا....... چی بگم توی تلوزیون و اینستا بخاطر پز روشنفکری معرفی میکنن و حالت بهم میخوره و(جدید هم که مد شده یه مشت امیدواری احمقانه میریزن تو مخت) خیالتون راحت کتاب هایی که معرفی میکنم همه زبان و فرم و قصه و شخصیت پردازی دارن.
راستی بدبختانه به نویسنده هاشون کم لطفی شده و مثل صادق خان ورد زبونه هرکسی نیستن.
بدرد خیلی از دوستان هم میخوره و خودشون کلاس آموزشی هستند که دوست عزیز با چندتا مدرک گنده سی سال وقتتو تلف نکنی در قلم زدن های بیهوده. البته خودشونم هم میگن قصه نویسی میکنن و نه داستان نویسی که هنره واز قضا هنر سختیه و منه ایمان کوچکتر از همه هم روش غیرت دارم (البته به همراه فیلم و معماری و ماکارونی 4 عنصر زندگیم) بازم میگم دوستان گلشیری بخونید... بیژن نجدی بخونید،.... تا حداقل قصه گوی خوب بشید مثل مامان ها و مادربزرگا که آدم لذت میبره از گوش کردن ( آقا منظورم مادرای قدیم بودا شما به خود نگیرید شاخهی اینستا)
بیژن نجدی را معرفی نمیکنم که خودتون یه سرچ بکنید همین قدر بگم سطل اشغالی میز تحریرش هم ارزش خوندن داره که نشر مرکز همونارو هم به عنوان داستان های ناتمام چاپ کرده.
بیژن نجدی را بخونید....
راستی بیشتر از اینکه واسه قصه نویسا کلاس درس باشه واسه شاعر های جدیدمون هم کلاسه 20 تا شعر میخونن.
به قول استاد باید برگشت به خانه ی زبان.