1)بیژن داشت تعریف میکرد از طوفان های شرق آمریکا که مثل غلطک های هپکو هرچی دستش میرسه صاف میکنه و ابوالبشری زنده در بره باید شش شبانه روز رب النوع رو شکر کنه. بیژن میگفت مادر بزرگش وقتی آمریکا بود یه اتاق پایین خونه شون درست کرده بود به اسم پنیک روم، اتاق هراس، که وقت طوفانی خواست مثل جوراب شسته شده پشت و روشون کنه مامانبزرگ همه رو بفرسته اونجا تا آبها از آسیاب بیوفته.حالا اوضاع خیلی هامون همینه که جایی مثل پنیک روم نداریم تا مث گونی سیب زمینی بُغ کنیم یه گوشه ش تا حالمون بهتر شه. شهریور دوسال پیش حرف بیژن مثل تریلی هیژده چرخ از روم رد شد ، وقتی صبح جمعه خوش و خرم زنگ زدم حال مامانمو بپرسم به جاش با بغض از دست دادن دایی و پسر داییم قطع کردم.
اونشب به جای پنیک روم ولو شدم تو همت و از قیژ و ویژ ماشین ها سرگیجه گرفتم. یه موتوری زد کنار و کلی چرخوندم و دلداریم داد.فرداشم سر ظهر میدون هفتاد و تن با اشک و زاری آرومتر شدم.
2)پریروز که پشت وورد و اکسل کمر خم کرده بودم، لیست موزیک های ایرانی از تو ساند کلاد رو پلی کردم و از بد روزگار آهنگی از جهان پلی شد که دوباره یاد دایی و پسر دایی خدا بیامرزم زنده شد. دوروز گذشته غمبرک زده بودم رو آهنگ و به حرفای بیژن فکر میکردم که پنیک روم رو چطوری بسازم که خودمو پرت کنم توش و تا وقتی آبها از آسیاب نیوفتاده برنگردم. آخرشم این اشرف مخلوقات به این نتیجه رسید پنیک روم هرکسی منحصر به فرده مثل اثرانگشت سبابه ش. هرکی یه قلقی داره که چهار پنج تا تیر در کنه خودش سر و کله ش پیدا میشه. حالا هم بعد اون روزایی که بدون اتاق هراس مامانبزرگ بیژن گذروندم شاید فهمیدم چطور یکی برای خودم بسازم تا هر وقت ازین طوفان های مهلک زد زیر زندگیم بتونم بهش پناه ببرم. شایدم طوفان بعدی با خود بیژن راهی آمریکا شدم که سرازير بشیم اتاق هراس مامانبزرگ ش.
@majid_thoughts