ویرگول
ورودثبت نام
Itsmee
Itsmee
خواندن ۲ دقیقه·۱۱ روز پیش

روز دوم چالش.

سلام.

امروز خیلی سرم شلوغ بود. از صبح مدرسه بودم برای کلاس جمع بندی فیزیک. وقتی اومدم خونه کلی کار سرم ریخته بود. تستای کنکور ۸۶ به بعد که حدودا ۹۰ تا می شدن، تستای فصل اول زیست شناسی کتاب خیلی سبز (تازه شروع کردم به تست زدن:/ ) و تستای مشقی ای که هر شب دبیر گرامی برامون می فرستن. برنامه های دیگه ای هم خودم گذاشته بودم برا خودم. مثلا خوندن زبان انگلیسی و ترکی ( ترکی رو بیشتر دوست دارم و الان از طریق برنامه ی Duolingo یاد می گیرم. ). یکی دیگه هم، فیلم دیدنه. من کلی فیلم دانلود کرده دارم که هنوز ندیدمشون. امروز تصمیم گرفتم یکی از اون فیلم هارو ببینم.

خلاصه که، امروز نتونستم نقاشی بکشم. البته، کشیدم، ولی نه اون چیزی که توی چالش بود.. چند تا نقاشیه کوچولو در حدی که سر ذوق بیام..

کثیفش کردم:/
کثیفش کردم:/
اینو خیلی دوست داشتم ♡♡♡
اینو خیلی دوست داشتم ♡♡♡
اینم بد نبود..، همین که تعادل داشتم و خطا چپرچلاغی نشد، شکر.
اینم بد نبود..، همین که تعادل داشتم و خطا چپرچلاغی نشد، شکر.


باید از خودم معذرت بخوام، بدقولی کردم:(( همین لحظه وجدان: بیخیال دختر، مهم نقاشی کشیدنه، که انجامش دادی...

امروز که داشتم دفتر نقاشیمو نگاه می کردم، با یه نقاشی ای رو به رو شدم. برای ۲ سال پیش بود. جام جهانی ۲۰۲۲. بعد از بازیِ ایران و ولز، با کلی امید و خوشحالی نشستم پاش:))

اون خوشحالیم روی نوع نقاشی هم اثر گذاشته:((
اون خوشحالیم روی نوع نقاشی هم اثر گذاشته:((

آخی، یاد جام ملت های آسیا افتادم!چقدر جیغ و داد کردم سر هر موقعیت.. با هر برد تیم ملی از خوشحالی گریه می کردم. آخ من عاشق فوتبالم! روزی که ژاپن رو بردیم، بهترین روز زندگیم بود. هی می پریدم خوشحالیمو سر داداش کوچیکم خالی می کردم. مطمئن بودم قهرمانیم. ولی یهو همه چیز خراب شد.. نگم از اشک ریختنای اون شب. تا یک هفته دپرس بودم در حدی که صدای مامانم در اومد.. مجبور شدم کنار بیام.. انگاری خوشحالی به ما نیومده بود.. بیشتر از همه، از این ناراحت بودم که ما دیگه این ترکیب رو کنار هم نداریم. دلم تنگ میشد. (مثل دلتنگیِ این روزایِ خیلیامون برای ترکیب قدیمیِ تیم ملی والیبال) خیلی ها تو سال های بعد توی تیم حضور ندارند.. چه میشه کرد.. باز دوباره این اتفاق برام تکرار شد، اما این بار با پایان خوب. همین امسال، بازیِ سرنوشت ساز پرسپولیس. چقدر من حرص خوردم سر اون بازی. ولی خب، خداروشکر.

موضوع، چالش بود و من همش درموردِ فوتبال حرف زدم. بابام راست میگه، من خیلی از این شاخه به اون شاخه می پرم.. وقتی شروع میکنم به حرف زدن، دیگه سخت میشه تمومش کنم..

حال دلتون خوب.

ممنونم. خدانگهدار.

سعید معروف🥲
سعید معروف🥲
:(
:(










تیم ملیجام جهانیزبان انگلیسیوالیبالبدقولی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید