نسیم باد صبا صورتش را نوازش می کرد. طبع شاعرانه اش گل کرد. شروع کرد سرودن شعر و درد و دل کردن با باد صبا که دوستش در اتاق را باز کرد:
گوسفند! وسط زمستون پنکه روشن کردی، نشستی جلوش داری شعر و ور می بافی. گوساله! چند بار باید بهت بگم از مجید زگیل، جنس نگیر!
اگر وقت داشتید و دلتون خواست به مطلب طنز و نطنز قبلی حقیر هم سری بزنید: