"ولادیمیر کاش"،نقاش و مجسمه ساز سورئال روسی می تواند با نقاشی ها و مجسمه های مفهومی و منحصر به فرد خودش،چشمهای شما را به تفکر وادارد و برای لحظاتی ذهن شما را وارد یک خلسه فلسفی و حال خوش کند.او حرفهایی در دل دارد که گویا گفتنی و نوشتنی نیستند و فقط و فقط در قالب نقاشی و مجسمه،قابل بیان هستند.در زیر به تماشای چند نقاشی و دو مجسمه از این هنرمند روسی می نشینیم.
بنگرید در نقاشی زیر چگونه خودروی قدیمی را در قامت یک کروکودیل غول پیکر به ما نشان می دهد.خودرو (کروکودیلی) که گویی از بدو ساخت برای بلعیدن طبیعت پا به عرصه وجود گذاشته است.در زیر پای این جانور نیز قطعاتی ریخته است که از تقابل صنعت و طبیعت به ما می گویند.تا جایی که این جانور ماشینی گام نهاده طبیعت به فنا رفته است:
در نقاشی ها و مجسمه سورئال زیر نیز به روابط زن و مرد می پردازد.با دقت به نقاشی ها و مجسمه می توان به پیچیدگی این رابطه پی برد.گاه در رویارویی و گاه در حال دلدادگی و گاه...:
و در نقاشی زیر شاید می خواهد به ما بگوید زن،کتابی است که هیچ کس نتوانسته است آن را به طور کامل بخواند.به پَری که لای کتاب مانده است نگاه کنید:
و در نقاشی زیر به فهم ما کنایه می زند که هنوز نتوانسته ایم با تمام اولدورم بولدورممان حتی یک برگ درخت را فتح کنیم.گویی"کاش"روسی قصد دارد شعر زیبای "سعدی"عزیز را بار دیگر با زبان نقاشی به ما گوشزد کند:"برگ درختان سبز از نظر هوشیار/هر ورقش دفتری است معرفت کردگار":
در نقاشی زیر پروانه ای را در قالب یک تیر به تصویر می کشد که از چلّه کمان رها شده است.در اینجا به نظر حقیر شاید می خواهد بگوید که کسی که تو او را چون پروانه ای زیبا و فریبا می نگری،آخرش چون تیری بر قلب تو فرود خواهد آمد و حتی جان تو را خواهد گرفت:
در مجسمه زیر نیز گویی می خواهد با انسانی که به شکل دستگیره در درآورده است به ما از انسانی بگوید که در دنیای وانفسای امروز،آلت دست قرار گرفته است و با نگاه به سوراخ کلید به دنبالی راهی برای رهایی می گردد.
و سه نکته: