به طور خلاصه می توان انواع و اقسام بحث ها را به سه مدل تقسیم کرد:
بحث بین دو عاقل(بحث مفید):این نوع بحث کردن منجر به فهم بیشتر و دقیق تر موضوعات توسط طرفین می شود و بی نهایت مفید است.اعتقاد دارم بحث هایی که در ویرگول رخ می دهد معمولاً از این جنس اند چراکه آدم نادان به دنبال انتشار مطالب و تجربیات خود و یا مطالعه مطالب و تجربیات دیگران نیست.
بحث بین دو نادان(بحث خنثی):این نوع بحث کردن منجر به فهم بیشتر نمی شود ولی موجب انبساط خاطر طرفین بحث کننده می شود،از این بابت که دو طرف خیال می کنند از دیگری بیشتر می فهمند در حالی که واقعیت این است که هر دو طرف چیز زیادی(هیچی)نمی فهمند.اینگونه بحث ها معمولاً توسط عشّاق سینه چاکِ حرف های مفت،حرفهای بی سر و ته،حرفهای بدون سند،حرفهای بدون مطالعه،حرفهای نوک زبانی و بدون پشتوانه تعقّل و تفکّر،صورت می پذیرد.
بحث بین عاقل و نادان(بحث بیهوده):این مدل بحث زمانی شکل می گیرد که عاقلی در دام نادانی بیفتد. طرف عاقل پدر خود را در می آورد که چیزی را با اهرم بحث به طرف نادان بفهماند ولی شخص نادان که سپری پولادین از سفاهت برای خود ساخته است به هیچ طریقی زیر بار نمی رود.در پایان این بحث معمولاً طرف عاقل مورد توهین و شماتت طرف نادان قرار می گیرد و بحث به طرز بیهوده و کاملاً بی فایده ای پایان می یابد.داستان طنزی هم در مورد این مدل بحث وجود دارد که در فضای مجازی تا حالا به نام چندین نفر منتشر شده است.حقیر قصد ندارد آن را مانند بقیه به نام خودش منتشر کند،بنابراین داستان مذکور را فقط به سبک خودش برای شما تعریف می کند:
روزی گرگی که گویی گرگ وال استریت بود به الاغی برخورد می کند.گرگ یک لحظه به ذهنش خطور می کند که از الاغ سوال کند که علف چه رنگی است.از یک طرف می خواست از خر بودن طرف اطمینان حاصل کند و از طرف دیگر هم می خواست یکی از فرضیه های خودش مبنی بر این که حتی اگر یک خر هم چند سالی با علف و یونجه،دست و پنجه نرم کرده باشد،بالاخره آنها را به خوبی خواهد شناخت و به طور حتم به رنگ آنها نیز پی خواهد برد.بنابراین عزم خود را جزم کرده و به سراغ الاغ رفت و از او پرسید:"جناب الاغ سوالی داشتم؟"الاغ که خر کیف شده بود که گرگی مثل او کارش به جایی رسیده که سوالاتش را از خری چون او می پرسد، گفت:"بپرس جانم!"و گرگ پرسید:"الاغ عزیز به نظر شریف شما علف چه رنگی است؟"و الاغ جواب داد: "عزیزم این چه سوال ابلهانه ای است؟از گرگی چون شما تا این اندازه حماقت بعید است..."و وقتی توهین های الاغ تمام شد،گرگ ادامه داد:"داداش هر چی توی دهان مبارکت درآمد به ما گفتی ولی نگفتی علف چه رنگیه؟"الاغ بادی در غبغبش انداخت و با چهره حق به جانبی گفت:"عزیزم علف دقیقاً بنفش مایل به صورتیه!"
داستان این جوری ادامه پیدا می کند که گرگ می خواهد ثابت کند علف دقیقاً سبز است و الاغ اصرار می کند که رنگ دقیقِ علف،بنفش مایل به صورتیه.در نهایت این دو تا حریف هم نمی شوند و شکایت خودشان را نزد کرگدن یا همان سلطان جنگل(برای این نوشتن کرگدن،سلطان جنگل است که یکی از دوستانم که خیلی به او ارادت دارم به من گفت به نتیجه قطعی رسیده که کرگدن سلطان جنگل است!)می برند.پس از عرض ادب و مطرح کردن ماجرای پیش آمده جناب کرگدن حکم به برائت خر داده و گرگ وال استریت را محکوم به صد ضربه شلاق و ده سال حبس تعزیری(!)می کند.خر که خیال می کرد حرفش مبنی بر رنگ دقیق علف صحیح بوده،دچار شور و شعف زایدالوصفی شد و تا روزی که زنده بود به ریش گرگهای زبان نفهم خندید و خندید.امّا گرگ که از نحوه صدور حکم شگفت زده شده بود با ترس و لرز از جناب کرگدن پرسید:"جناب سلطان!حکم شما برای من مُطاع و لازم الاجرا است ولی اگر اسائه ادب نباشد می خواستم بپرسم برای چه چنین حکمی صادر کردید؟آیا علف واقعاً بنفش مایل به صورتی است و من از مادرزاد، کوررنگی داشته ام و متوجه نشده ام؟!"کرگدن پاسخ داد:"رنگ علف دقیقاً همان است که تو گفتی!"،گرگ پرسید:"پس تصدقتان گردم این چه حکمی بود صادر کردید؟"،کرگدن گفت:"این حُکم را صادر کردم تا برای تو و امثال تو درس عبرتی شود که دیگر با خر جماعت بحث نکنید!"
مطلب قبل:
