دختر زمستانم!
دختر زمستان که باشی ...
تمام وجودت را مدیون زمستونی و همیشه عاشق زمستون میمونی !
باران و برف برایت مقدس میشود ، و بی بهانه دیوانه ات میکند
دختر زمستون که باشی عاشق قدم زدن زیر بارون و عاشق دونه های برف ، عاشق تنهایی و موسیقی و عاشق نقاشی میشی ....
دختر زمستون که باشی ...
درخت های بی برگ با حال و هوای دلبرانه ناخوداگاه تو رو شیفته و عاشق میکنه
دختر زمستون که باشی ازسرما یخ نمیزنی چون قلبت گرمه گرمه ...
زمستونی که در ان متولد شده ام ، راز مهمی رو در دل خودش داره ،!
اون راز بهم میگه که به ماندن هیچکس در زندگی ات وابسته نشو .
روزی از روزها در زمستانم خواهی دید که برف شدیدی میباره این برف به قدری زیاده که با خودت میگی چند روز روی زمین اثرش باقی میمونه ، اما کافیه شب و بخوابی و صبح بیدار بشی ببینی هیچ خبری از برف نیست ...
ادم های زندگی مثل همین برف هستن ،
همشون ی زمانی به بهونه ایی تو رو ترک میکنن ؛ یا با پای خودشون از زندگیت میرن یا زمانه اون رو از تو جدا میکنه ?
من به دلیل اینکه دختر زمستونم ...
قلبم هیچ وقت یخ نمیزنه چون به سرما عادت داره
چون تو دل برف و یخبندون به دنیا اومده
ریه هام بوی سرما میده ...
زمستون خیلی قشنگه ...
چون فقط تو زمستونه که میتونی نفس های معشوقه ات رو تو سرما ببینی ...
من زاده دی ام ...
خواب هایم لبریز از رعد و برق و تگرگ ...
چشمانم مخزن باران ...
صدایم هوهوی باد ...
خشت خانه ام گل و لای مرداب ...
گل باغچه ام یاس و نرگس ....
آرمان شهرم قطب....
چه رسمیست دنیا !
از گردشش مینالیم و مینالیم
و روی زمین گیر شدنمان را جشن میگیریم
تولدم مبارک ????
