-میای بریم کافه ؟
+کافه ؟ چرا مگه چه ایرادی داره این یکی دو ساعت قبل از رفتن به سرکارم رو تو خونه باشیم؟
-آخه حوصله م سر رفته ،از فضای خونه خسته شدم؛دلم میخواد برم ببرون
+چطور ممکنه از فضای خونه خسته باشی اونن وقتی ما دو روز اخیر تو سفر و تفریح ،خارج از خونه بودیم..؟
-آخه واقعا حوصله م سر رفته...
+خُب یه کتابی بخون یا به کارهای عقب مونده ت برس یا...
همه ی ما احساسات و شرایطی مشابه این مکالمه رو بارها تجربه کردیم،زمان های زیادی بوده که در انتخاب کاری برای رفع بی حوصلگی یا پرکردن وقت خالی،سراغ نزدیک ترین گزینه ها(کم زحمت ترین ها) رفتیم،این مکالمه من رو به فکر کرد فرو برد که چرا عموما به جای پرکردن این وقت با فعالیتی مفید،به سمت انتخاب های راحت ،کمتر مفید و یا حتی در پاره ای از اوقات مضر میریم.
این اتفاق من رو یاد کتاب "تفکر،سریع و کند"ِ دانیل کانمن انداخت. این کتاب به رفتارهای غیرعقلانی انسان ،به علت های زمینه ای انتخاب های ما و خودِ آگاه و ناخودآگاه ما میپردازه.
دانیل کانمن در این کتاب ،عملکرد مغز مارو بر اساس دو سیستم بیان میکنه؛
وقتی ما به خودمان می اندیشیم،با سیستمِ ۲ احساس نزدیکی یا وابستگی کرده ایم ؛خودِمعقولِ خودآگاهی که باورهایی دارد،انتخاب می کند و تصمیم میگیرد که به چه بیندیشیم و چه بکنیم.اگرچه سیستم ۲ خود را منشا همه ی اعمال می داند،سیستم خودکار ۱ قهرمان این کتاب است.من سیستم ۱ را به عنوان احساسات و ادراک پایه و بی زحمتی توصیف می کنم که منبع اصلی باورهای خارجی و انتخاب های عمدی سیستم ۲ هستند.کارکردهای خودکار سیستم ۱ به صورتی الگوهای پیچیده ی فکرها را تولید می کنند،تنها سیستم آرام ترِ ۲ می تواند افکار را به صورت مراحلی منظم شکل دهد.
در ادامه به تداخل این دو سیستم میپردازه،خلاصه ی کوتاهی از این قسمت از کتاب به فهم بهتر تفاوت این دو سیستم کمک خواهد کرد:
سیستم ۱ به صورت خودکار مشغول کار است و سیستم ۲ عموما در حالت راحت و بی زحمت قرار دارد و تنها قسمت کوچکی از ظرفیتش را مورد استفاده قرار می دهد.سیستم ۱ بی وقفه پیشنهادهایی به سیستم ۲ می دهد:عقاید،ادراک،نیات و احساسات.چنانچه سیستم ۲ تایید کند ،عقاید و ادراکات به باورها و امیال به اعمال ارادی تبدیل می شوند.اگر همه ی مراحل بدون مشکل پیش رفت،کا در بیشتر اوقات اینچنین است، سیستم ۲ پیشنهاد های سیستم ۱ را بدون تغییر یا اندکی تغییر به کار می گیرد.شما به طور کلی عقاید و کارها و امیالتان را باور دارید و این در بیشتر موارد چیز خوبی است.
وقتی سیستم ۱ به مشکل برمی خورد،از سیستم ۲ درخواست پشتیبانی می کند تا شاید با فرایندهای جزئی و خاص بتواند مساله را به طریقی حل کند.وقتی پرسشی پیش می آید که سیستم ۱ قادر به پاسخگویی نیست،سیستم ۲ آماده می شود،این وضعیت هنگام انجام دادن عمل ضرب ۲۴x۱۷ حتما برای شما اتفاق افتاده است.
در واقع وقتی قصد داریم تصمیمی بگیریم،سیستم ۱ ما به صورت ناخودآگاه(که جزئی از ویژگی هاشه) پیشنهاداتی میده ، این پیشنهادات در مسائلی که انتخاب ما در میزان انرژی و توجه ای قراره برای اون کار صرف کنیم،تاثیرگذار باشه، عموما پیشنهاد های ساده و راحت تری رو از نظر میزان انرژی ای که قرار صرف کنیم میده.
علت این موضوع رو با کمی دقت میشه به لزوم کارکرد مغز انسان در جهت بقا در دوران انسان های اولیه دانست.در عصری که میزان انرژی مصرفی برای بقا تعیین کننده بود و ما،انسان های امروزی بازمانده ی نسلی هستیم که نحوه ی تقسیم بندی انرژی در جهت بقاءِش رو بلد بوده.
این موضوع برای انسان اولیه نیازی حیاتی بوده اما برای ما همیشه اینطور نیست،مغز حتی در شرایطی پیشنهاد های خیلی مثبت و سازنده ای ارائه نمیکنه.این موضوع میتونه به عادت های نادرست ما هم برگرده.وقتی تصمیمی رو بارها و بارها میگیریم(مثل کشیدن سیگار در عصبانیت)این کار بعد از مدتی تبدیل به عادت میشه و درواقع سیستم محرک-پاسخ برای اون کار شکل می گیره.
اما راهکار چیه ؟
یادبگیریم موقعیت هایی را که احتمال اشتباه در آن وجود دارد را شناسایی و سخت تر تلاش کنیم تا وقتی خطر موقعیتی بالاست،از اشتباهات بارز بپرهیزیم.
وقتی نسبت به فرایند تصمیم گیری و تفکرمون آگاهی بیشتری داشته باشیم ،با پایش رفتارهامون میتونیم ایراداتمون رو پیدا کنیم و با سعی و تلاش پیوسته چرخه ی عادت رو بشکونیم و سیستم های محرک-پاسخ کارامد و مفیدتری ایجاد کنیم(مثل نوشیدن آب در عصبانیت به جای روشن کردن سیگار).
خوشحال میشم نظراتتون و نحوه ی اصلاح عادات بدتون رو باهام درمیون بگذارید.