خُب همانطور که میدانید رهبری شعار امسال را "سرمایهگذاری برای تولید" گذاشت. من هم از سال پیش گفتم چند تایی گوسفند بخرم و به خیال خودم توی این خشکسالی گوشت تولید کنم!
چند هفتهای است که خوراک دام به شدت گران و کمیاب شده است. جوری که قیمت هر کیلو کاه که خاصیت غذایی زیادی ندارد و صرفاً برای پر کردن شکم دام است به ۱۵ هزار و هشتصد تومان و قیمت هر کیلو یونجه به ۳۰ هزار تومان رسیده است.
از چهار هفته پیش به من خوراک اصلی دام را که ترکیبی از پودر جو و سویا و مواد دیگر است را ندادند و گفتند باید گوسفندهایت را پلاک کنی. تازه پلاک هم که بکنی معلوم نیست بتوانیم بهات خوراک بدهیم! یک شماره تلفن دادند که زنگ بزنم تا بیایند گوسفندها را پلاک کنند. هر بار که زنگ زدم طرف بهانه آورد که پلاک نداریم و باید از تهران برایمان بفرستند. گوسفندها از گرسنگی بعبع صدا میکنند و نمیدانند که باید مثل ماشین پلاک شوند تا شکمشان سیر شود!
با مراجعهی چندینباره و با التماس سی کیلو خوراک گوسفند به من دادند و وقتی اعتراض کردم و صدایم را بالا بردم گفتند تو که هفت تا گوسفند بیشتر نداری، طرف صد تا گاو دارد و مانده است چه خاکی بر سرش بریزد. میآید اینجا گریه میکند و ما کاری نمیتوانیم برایش بکنیم.
همچنان در تلویزیونی که دولت بودجهاش را چندبرابر کرده است، همهچیز گل و بلبل است و دائم میگویند ایران، سرزمین همت جوانان است و نمیدانیم ما چندمین کشور در تولید فلان محصول هستیم و بر لبههای فناوری و تکنولوژی داریم بریک میرویم؟!
میگویند اگر اعتراض داری برو جهاد کشاورزی. میروم جهاد کشاورزی تفت. به محض ورود احساس میکنم وارد موزهی شهدا شدهام! ویترینی از لوازم شهدا را در راهرو چیدهاند. به اتاقها سر میزنم. معاون مالی ریش و پشمی دارد و چفیهای روی دوشاش انداخته است! انگار همین الان از عملیات والفجر ۸ برگشته است!
حاجآقای جوانی که مسئول نمایندگی ولیفقیه جهاد بود با صدای بلند در حال مکالمه با تلفن بود. میخواستم بروم بگویم شما که نمایندهی ولیفقیه هستی اگر دستات به ولیفقیه میرسد برو بگو تو را به خدا دیگر شعاری برای سالها انتخاب نکند. اگر هم خواست اینکار را بکند اول به کالیبر گشاد مانحت مسئولان کشور یک نگاهی بیندازد و شعاری بدهد که لااقل با این کالیبر همخوانی داشته باشد. میدانم اگر بروم داخل اتاق دعوا و دردسر میشود، خودم را کنترل میکنم و به دنبال اتاقهای دیگر میگردم.
اتاقی پیدا میکنم که طبق تابلونوشتهی سردرش مربوط به دام است. دو نفر نشستهاند. این دو نفر ریش و پشم و چفیه ندارند. میروم داخل و میگویم که به من خوراک نمیدهند، بروم گوسفندانم را بکشم و بیندازم جلوی سگ؟ عصبانیتام را که میبینند یک شماره تلفن میدهند و میگویند به این شماره زنگ بزن حتماً میآید.
زنگ میزنم. این یکی نمیگوید که پلاک نیست. میگوید فردا بعد از ظهر میآیم. میآید و گوش گوسفندها را با دستگاهی سوراخ و پلاکی زردرنگ که شمارهای طولانی روی آن درج شده را مثل گوشواره به گوششان آویزان میکنیم. میگوید حالا باید بروی به فلان جا که مربوط به بیمهی دام است کُد گلّه و کُد یکتا بگیری. میروم. و بعد از دو سه بار مراجعه و ارائهی سند و مدرک هر دو کد را میگیرم و اینبار شاد و شنگول و با دست پُر میروم که برای گوسفندان گرسنهام خوراک بگیرم. وقتی میگویم گوسفندهایم را پلاک کردهام خوراکم را بدهید تا بروم. میگویند زکی! فعلاً باید صبر کنی چون ظرفیت دام استان یزد تکمیل شده و نمیتوانیم کد جدیدی را در سامانه ثبت گنیم!
بله! مملکت در حال حاضر به همین بیصاحبی است! من ماندهام و هفت گوسفند گرسنه که دائم بعبع میکنند. آن هم در سال سرمایهگذاری برای تولید!

قیمت تمام مایحتاج ضروری مردم مثل شیر و لبنیات و میوه و سبزیجات و حبوبات و گوشت سفید و قرمز از زمان شروع به کار دولت جدید تا الان که هنوز بیشتر از یکسال نگذشته است دو تا سه برابر افزایش یافته است. اگر دولت با همین دستفرمان پیش برود شاهد قحطی و اعتراض و اغتشاش و آشوب نیز باید باشیم. میگویید نه. کمی صبر کنید. و به قول سالار عقیلی: چه بگویم نگفته هم پیداست غم این دل مگر یکی و دوتاست!