دو ماه است که در تفتِ یزد درگیر کار بنایی هستم. در این دو ماه هر روز بین یک تا سه کارگر افغان به من کمک کردهاند. برخیهایشان چند روز پشتسرهم آمدهاند و رفتهاند. به هر حال حداقل پنجاه تا شصت کارگر افغان که هر کدام در گوشهای از یزد ساکن هستند و خبری از هم نداشتهاند، آمدهاند و رفتهاند. موقع صرف صبحانه که میشود با هم صحبت و درد و دل میکنیم. موضوع عجیب و تکراری که از سوی خیلی از این کارگرها شنیدم این است که وقتی یکی از آنها به هر دلیلی پایش به بیمارستان کشیده میشود، بدون اجازه مورد کالبدشکافی قرار میگیرد. و البته بنا به ادعای آنها، کالبدشکافی یک بهانه است و عضوهای پُرمشتری، بهدردبخور و قابل پیوند متوفی به بهانهی کالبدشکافی اجباری و بیدلیل، به سرقت میرود.
هرگز نمیتوانم باور کنم که در بیمارستانهای یزد و شاید بیمارستانهای شهرهای دیگر ایران، چنین اتّفاقی در حال افتادن است. بنابراین این حرفها را فقط به عنوان یک تردید بزرگ و قابل تفحص مطرح میکنم و از مسئولان مرتبط میخواهم که علّت این کالبدشکافیهای اجباری را بررسی و اگر اتفاقِ زشتِ سرقتِ اعضا در حال افتادن است، جلوی آن را گرفته و عوامل آن را سخت مجازات کنند.
اگر توی چاه برایم اتفاقی افتاد، شما را به خدا قسم میدهم که مرا به هیچ بیمارستان نبرید، همینجوری ببرید خاکم کنید. دیدید که بابا را چه جوری پارهپاره کردند و دل و جگرش و چیزهایش را برداشتند! یادتان است همهجایش را دوخته بودند؟! هشتاد کیلو بردیمش بیمارستان، هفتاد کیلو تحویلمان دادند! ... !
پدر این سه برادر، سه ماه پیش در چاه عمیقی که صاحبکار از روی سهلانگاری و یا به دروغ گفته بوده است تهویه را روشن کردهام و چاه هیچ گازی ندارد، جان داده بود و بعد آمبولانس جسدش را به بیمارستان برده بود و در آنجا به اجبار کالبدشکافیاش کرده بودند، در حالی که علّت مرگش از روز هم روشنتر بوده است. از این عجیبتر و تاسفبارتر، صاحبکار که گویا صاحب پست و مقامی و دستش به دُم گاوی بند است، به آنها گفته بود اگر بروید از من شکایت کنید کاری به سرتان میآورم که دیگر تا هفت نسلتان نتوانید در ایران زندگی کنید! و تهدیش جواب داده بود. هفت برادر از روی ترس، از خون پدر گذشته بودند.
در فضای مجازی جستجو کردم و مقالاتی در اینباره پیدا کردم. از اهداف نویسندگان این مقالات خبری ندارم، ولی هدف خودم از نوشتن این یادداشت کوتاه و طرح موضوع، درخواست بررسی ابعاد این ماجرا توسط مسئولان کشور و شفافسازی در مورد آن است. این قصه حتی اگر یک درصد صحت داشته باشد، برای ما ایرانیها مایهی شرمساری است.
☆ مهاجران افغان در ایران با مشکلهای زیادی دست و پنجه نرم میکنند که البته این مشکلات (خاصه مشکل تردد و اقامت در ایران) به اعتراف خودشان در زمان ریاستجمهوری شهید رئیسی، بسیار کمتر شده است. از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم. ولی خبر سرقت اعضای بدن اگر درست باشد، بسیار ناراحتکننده و قابل پیگیری و پیگیرد است.
☆ دوستان افغان چنانچه تجربهی مشابه و یا اطلاعات بیشتری دربارهی این ماجرا دارند، لطف کنند در بخش نظرها، حرفها و سایر درد و دلهایشان در اینباره را بنویسند. متشکرم. 🙏🌱
یادداشت مرتبط:
حُسن ختام:
یادداشت پیشین: