Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۱۸ دقیقه·۵ سال پیش

هرکول و طویله های اوجیاس!

پرده ی اول:

چند هفته پیش با مخترع ایرانیِ تولیدِ سوخت بنزین و گازوئیل از زباله صحبت کردند که شش سال است در تلاش برای راه اندازی یک واحد تولیدی بر مبنای اختراعش است.مخترعی که در طی این سال ها درگیر کاغذبازی و محوّل شدن از این کمیسیون به آن کمیسیون است.آخرین جا هم مرکز اقلیم و هوای سازمان محیط زیست بود که نزدیک به دوسال است با این مخترع،جلسه برگزار می کند تا به او مجوز بدهد.

https://www.aparat.com/v/L4QRI/%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%B9%DB%8C_%DA%A9%D9%87_%D9%85%DB%8C%26zwnj%3B%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF_%D8%A7%D8%B2_%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%86%D8%B2%DB%8C%D9%86_%D9%88_%DA%AF%D8%A7%D8%B2%D9%88%D8%A6%DB%8C%D9%84_%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF_%DA%A9%D9%86%D8%AF

پرده ی دوم:

چند روز پیش یکی از خبرنگاران تلویزیون در گزارشی به دردبخور،از ایران تا چین را پیمود تا ثابت کند که خام فروشی سنگ های نی ریز شیراز،چه ضربه ای را دارد به اقتصاد ما می زند و چه پول هنگفتی را دارد روانه ی اقتصاد چین می کند.در این گزارش نشان داده شد که سنگهایی که به صورت خام به چین صادر می شوند،در چین فرآوری شده و با هفت تا نه برابر قیمت به خودمان فروخته می شوند.و این در حالی است که تمام امکانات برای فرآوری این سنگ ها در داخل وجود دارد.در همین گزارش،با صاحب کارخانه ای مصاحبه می شود که سه سال پیش با هزینه هشتاد میلیارد تومانی،کارخانه ای را برای همین کار احداث کرده است ولی با گذشت سه سال هنوز نتوانسته بود از عهده ی اخذ مجوزهای لازم برای به کار انداختن آن،برآید.در همین گزارش تولید کننده ای را مشاهده می کنیم که به چین پناه برده است.چرا؟چون در آنجا به جای این که او به دنبال مجوز بدود،آنها خودشان به دنبال او می دوند تا به او مجوز بدهند و کلّ فرایند صدور مجوز نیز،یکماه بیشتر طول نمی کشد.

لازم است خدمت شما عرض کنم که خام فروشی در کشور ما،فقط به سنگ ختم نمی شود.شامل نفت،مواد پتروشیمی و خیلی چیزهای دیگر نیز می شود.

https://www.aparat.com/v/bnPix

پرده ی سوم:

مقام معظم رهبری در دیدار اخیرشان با رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت:«تولید کنندگان،رزمندگان جنگ اقتصادی با دشمنان هستند و باید با این چشم به آن‌ها نگاه کرد.گاهی برای فعالیت یک واحد تولیدی باید نه از ۷ خوان بلکه از ۷۰ خوان عبور کرد که مسئولان باید این مشکل جدّی را حل کنند و مقررات زائد و موانع تولید را رفع کنند.»

https://www.telewebion.com/episode/2094062

پرده ی چهارم:

فیلم کمدی «مرگ یک بوروکرات»(محصول: ۱۹۶۶)محصول کوبا به کارگردانی«توماس گوتییرز آلئا»که به تمسخر بوروکراسی کمونیستی و چگونگی تأثیر این نوع بوروکراسی،بر زندگی مردم عادی،می پردازد.این فیلم نشان می‌دهد که مردم در این نوع حکومتها،فقط برای اینکه بتوانند به زندگی عادی خود ادامه دهند،ناچارند که تا چه حد به اتلاف وقت بپردازند و چگونه مجبورند که بر موانع متعدد حاصل از بوروکراسی پوچ حزبی غلبه نمایند.این فیلم با پانزده دقیقه سانسور از تلویزیون خودمان نیز پخش شده است.ده دقیقه از ناب ترین لحظات فیلم را با دوبله ی خوب فارسی ببینید.با این که بیش از نیم قرن از ساخت فیلم می گذرد و وقایع مربوط به حکومتی بسیار متفاوت از حکومت ماست،ولی متاسفانه،صحنه ها و دیالوگ ها،همچنان برای من و شما آشناست.فقط پیشرفت تکنولوژی شکل آنها را تغییر داده است:

https://www.aparat.com/v/q09IX

پرده ی پنجم:

اینجانب، دانیل بلِیک (انگلیسی: I, Daniel Blake) فیلمی به کارگردانی کن لوچ است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.این فیلم نخل طلای جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ را از آنِ خود کرد.فیلم داستان یک کارگر است که بعد از یک حمله قلبی، توسط دکترش از کار کردن منع می‌شود و حالا باید از دولت مستمری بیکاری دریافت کند.اما بوروکراسی پیش روی قهرمان فیلم،دریافت این مستمری را تا حد رسیدن به نقطه بی‌بازگشت به تأخیر می‌اندازد.

پرده ی ششم(آخر):

جا دارد اینجا از یک نمایشنامه ی کمدی نیز برای شما بنویسم که هر چند مربوط به بیش از نیم قرن پیش است ولی هنوز مضمون آن،نو است.نمایشنامه ی عجیبی که نمایشنامه نویس سوئیسی،فریدریش دورنمات،آن را نوشته است.نمایشنامه ای طنز،خواندنی و در عین حال تامل برانگیز به نام«هرکول و طویله ی اوجیاس»که مرحوم سید محمد علی جمال زاده،آن را برای اولین بار در سال 1341با عنوان«طویله های اوجیاس»به فارسی ترجمه کرده است.

ببینید یک نویسنده ی خوب چگونه تشریفات بیهوده و کمیسیون بازی را به عنوان مشکلات زمان خودش،به چالش می کشد.شاید کشوری مثل سوئیس،وضعیت خوب اکنونش را مدیون دلسوزانی چون او بوده است که موانع سدّ راه پیشرفت کشور را،خلّاقانه،هنرمندانه و در قالب یک اثر ادبی،به چالش کشیده اند.

مقدمه ای که جناب جمال زاده بر این کتاب نوشته،می تواند کمی از داستان را بازگو می کند:

باید دانست که حوادث این نمایشنامه در کشور قدیمیِ الید از کشورهای یونان قدیم رخ داده.الید،در ناحیه ی شمال شرقی شبه جزیره ی پلوپونز،همان مملکتی است که بازیهای ورزشی المپیک در یکی از شهرهای آن موسوم به اولیمپ به عمل می آمده است و به همین ملاحظه در نظر یونانیان جنبه ی تقدیس داشته و بسیار محترم بوده است.به موجب روایات اساطیری یونان کشور الید دارای چراگاههای بسیاری بوده است و مردم آن عموماً دارای گله های زیادی از گاو گوسفند و خوک و کمندهای بزرگی از اسب و قاطر و مادیان بوده اند و شغل و کار عمده ی آنها همانا گله داری بوده است و از آن جمله،پادشاه آنها موسوم به اوجیاس که پادشاه خوب و خیرخواهی بود،دارای سه هزار راس گاوِ پروار بوده است.مردم آنجا از برکت همین حیوانات و معامله ی محصولات حیوانی از گوشت و پشم و لبنیات و علی الخصوص از تجارت و صادرات کوت و رشوه(کود)منافع هنگفت می برده اند و پایتخت این کشور که الیس نام داشته در زمان سلطنت اوجیاس(اوجیاس را پسر هلیوس می دانسته اند که خدای آفتاب باشد)در میان یونانیان آن زمان شهرت کامل یافته بود و مُلکش آباد و ملّتش مرفه می زیسته اند و دارای ثروت روزافزون شده بودند.

چیزی که هست:رفته رفته مدفوعات آن همه حیوانات از تاپاله ی گاو و گوسفند و پهن چهارپایان و چلقوز حیوانات بالدار از مرغ و خروس و قاز و بوقلمون بقدری زیاد شد که تمام کوی و برزن شهر را گرفت و کار به جایی رسید که رفت و آمد و تردد و زندگانی بر مردم دشوار گردید.اهالی شهر برای اینکه در پلیدی و نجاست غوطه ور نشوند مجبور شدند چکمه بپوشند و به همین جهت شغل چکمه دوزی و چکمه فروشی بالا گرفت و عدّه ی زیادی از راه پاپوش دوزی به ثروتهای هنگفت رسیدند.اما سرانجام روزی فرا رسید که بوی گند و تعفن و آلودگی به نجاست چنان شدت یافت که مردم خود را در خطر هلاک دیدند و از هر سو،سر و صدا برخاست که خدایا مگر کسی در این دنیا به فکر ما نیست و غم ما را نمی خورد و به زن و بچه ی ما رحم نمی نماید.

اوجیاس پس از اندیشه ی بسیار و تامل و تفکر و مشورت با امنای دولت و اولیاء ملّت،چاره را منحصر بدان دید که دستِ توسل به دامان قهرمان ملّی یونانیان یعنی هرکول بزند که به منزله ی رستم ما ایرانیان است.از او درخواست نمود که در ضمن آن همه شجاعت ها و پهلوانی های مشهور و نبرد با دیو و عفریت و جانوران و سباع خونخوار و ارواح پلید در ازای پاداش شایانی به یاری و یاوری مردم الید کمر ببندد و آنها را از شرّ آن همه کثافات و ناپاکی های زیان خیز و آلودگی های خطرناک که به صورت کوت و رشوه ی زهرآگین لای جان و خانمان اهالی شهر گردیده بود،خلاصی بخشد...

پیش از آن که به ترجمه ی نمایشنامه بپردازم بیان یک نکته را لازم می شمارم:نویسنده ی زبردست این نمایشنامه در تحریر این نمایشنامه سلیقه ی مخصوصی به خرج داده است.به این معنی که شخصی را به نام«پولی بیوس»ندیم و منشی مخصوصی و در واقع رئیس دفتر هرکول ساخته و مقداری از مطالب را در دهان او می گذارد و بدین ترتیب به جای آن که پاره ای از قضایا را در روی صحنه به وسیله ی بازیگرها و هنرپیشگان نشان بدهد به کمک توضیحات و بیانات همین شخص در مدت کوتاهی به تماشاچیان حکایت می کند و از طول عمل می کاهد.نکته ی دیگر آن که این نمایشنامه بر خلاف نمایشنامه های دیگر به پرده و صحنه تقسیم نشده و مانند زندگانی واقعی یک دست است.

امّا بخشی از این نمایشنامه(از جایی که هرکول و همراهانش وارد الید می شوند و با هزار بدبختی و به صورتی که تا نیم تنه در کثافت فرو رفته اند،از سوی مردم و پادشاه مورد استقبال شدید قرار می گیرند.):

اوجیاس(پادشاه)خطاب به هرکول:

ای پهلوان،ای یلِ ملّی،به تو خوشامد می گویم.قدوم میمونت برای این ملت و این کشوری که در گُه و گند گرفتار افتاده است،مبارک باشد.تو خود نیز چنانکه می بینم چنان به نجاست آلوده و به پلیدی آغشه شده ای که می توان گفت خود از اهالی این دیاری.من یک جفت از چکمه های خود را به رسم هدیه به تو تقدیم می دارم و از صمیم دل و جان تو را می بوسم.

هرکول:حضرت آقای رئیس...

اوجیاس:اعضای کمیته ی پذیرائی بفرمایید جلو،می خواهم شما را معرفی نمایم.یکی پس از دیگری.هر یک از شما باید سر و روی میهمان گرامی ما را ببوسد.آن گاه اوجیاس به معرفی اعضای کمیته پرداخت.بدین قرار:

آدراست کره چیان:نایب رئیس شورای عالی.(بوسه هایی پر سر و صدائی رد وبدل شد)

پانته خوک الایاله:رئیس کمیسیون هنری و فرهنگی.(بوسه های پر سر و صدائی رد و بدل شد)

کارموس پنیرنیا:رئیس جمعیت میهن پرستان.(بوسه های پر سر و صدائی رد و بدل شد)

تیده ارفع پور:رئیس سازمان توریسم.(باز بوسه.)

اگاممنون عمیم اعلم:رئیس موزه ی ملّی.(باز بوسه)

کلیستن وسط السماء:رئیس جمعیت فعالیت های اخلاقی.(باز هم بوسه های آبدار)

اینک پولی بیوس(رئیس دفتر هرکول)سخن را کوتاه ساخته شرح می دهد:

تشریفات ساعتها طول کشید.بسیار خسته کننده بود و جانمان را به لبمان رسانید.کثافت بالای کثافت،هوا متعفّن و خفقان آور،صدای وزوز بی امان مگس و قارقار کلاغهایی که در پی صید مگس در پرواز بودند، کلاغهایی که چنان چاق و فربه شده بودند که به زحمت پرواز می کردند،و پس از آن همه ماچ و بوسه،آن ناهار با آن تغار تغار لوبیا و سطل سطل باقلا و گوشتهای گاو و خوک و خمره های عرق و شراب و از همه بدتر آن نطقهای کذائی که پایانش معلوم نبود...

(سرانجام در تاریکی شب مجلس پایان می یابد و جمعیت متفرق می گردد و هر کس به خوابگاه خود می رود و فردای همان شب مذاکرات رسمی بین اوجیاس و هرکول شروع می گردد):

هرکول:جناب رئیس،خیال دارم مجرای رودخانه های پنه و آلفه را تغییر بدهم و آب را در شهر بیندازم و کثافت و مدفوعات را به جانب دریا سرازیر سازم.

اوجیاس:به به،عجب فکر خوبی است.امّا چیزی که هست باید به منظور مراعات مقرّرات مملکتی قبلاً موضوع را به کمیسیون گُه پاک کنی و به اداره میاه ملّی اطلاع بدهم.ولی تشریفاتی بیش نیست.مقصود فقط حفظ ظاهر است و بس.

اکنون باز پولی بیوس سخن می راند:

استحضار کمیسیون گُه پاک کنی و اداره ی میاه ملّی بر طبق مقرّرات جدید مستلزم پیش آگهی و موعد معینی بود و چندی طول کشید و بالاخره معلوم شد که در بین اعضای اداره ی میاه ملّی اختلاف نظر پیدا شده است و کمیسیون گُه پاک کنی نیز نظر و ایرادهایی دارد و توضیحاتی خواسته است.باید دانست که اعضای این کمیسیون عموماً رجال سیاسی و اشخاص متنفذ و متولیان و بابا ماماهای با استخوانی بودند که هر چند از دل و جان طرفدار پر و پا قرص تطهیر و اصلاح بودند ولی ایرادهایشان را نمی شد نشنیده گرفت و بلا اثر گذاشت.

اینک صورت مذاکرات کمیسیون به طور خلاصه:

پانته خوک الایاله:آقایان محترم،من بر خود واجب می دانم که از همین نخستین قدم خاطر شریف آقایان را مطمئن سازم که جداً با تمام قوای خود طرفدار ازاله ی نجاست و گُه پاک کنی شهر و محیط بوده و هستم.

یکنفر از اعضای کمیسیون:هر کس(هر که می خواهد باشد)بر خلاف این امر مقدس باشد،خائن به کشور است.

(همهمه)

اوجیاس(زنگ ریاست را به صدا در می آورد):آقایان قدری ساکت تر.

پانته خوک الایاله:امّا چیزی که هست من به عنوان رئیس کمیسیون هنری و فرهنگی وظیفه ی خود می دانم که به اسم مصالح عالیه ی کشور،کمیسیون را به یک نکته ی بسیار مهم متوجه سازم و آن نکته عبارتست از این که عملیات تطهیر و ازاله ی نجاست بدون هیچ شکّ و شبهه ای به شاهکارهای هنری و فرهنگی ما که ذخایر و مفاخر گرانبهای میهن عزیز و مقدس ما و مواریث پر افتخار و با ارج و مقام نیاکان با نام و نشان و ماست لطمه وارد خواهد ساخت و حتی بیم آن می رود که زبانم لال آنها را خراب نماید و از میان ببرد.

چنانکه بر ضمیر مُنیر آقایان معلوم و مکشوف است در زیر این انبوه کوت و رشوه(کود)،گنجینه های هنری زیادی خفته است و من در این مورد تنها از بدنه ی میدان اوجیاس که به سبک معماری پایان دوره ی باستانی و «آرکائیک»ساخته شده است و مجسمه های چوبی ملوّن که در همان میدان نصب شده و همچنین از معبد خدای خدایان«زئوس»که به سبک معماری ایونی ابتدایی ساخته و پرداخته شده است و هکذا از نقاشی های دیواریِ(فرسک)تالار ژیمناستیک که شهرت جهانی دارد نام می برم.حالا آمدیم و دست به تطهیر و ازاله ی نجاست زدیم و آب رودخانه ها به این ذخایر ملّی لطمه وارد آورد،حتی زبانم لال آنها را از میان بُرد مگر نه همین گنجینه های هنری است که اساس وطن خواهی و شالوده ی استقلال خواهی و در حقیقت رُکن رکین تمدن ما را تشکیل می دهد.آیا بیم آن نمی رود که این اصلاح و تطهیر و مبازه ی با گُه کاری،تیشه به ریشه ی تمدن ما بزند.می دانم که ممکن است بعضی ها در جواب عرایص بنده و این دلایل و براهین مسلّم بگویند که این ترس و لرزها مبنی بر اساس محکمی نیست.به خصوص که مدتهاست که این ذخایر گرانبها در زیر کثافت و زذالت پنهان مانده و مانع است که آنها را ببنیم و لذت ببریم و عبرت بگیریم ولی در جواب این ایراد،به صدای بلند می گویم که آیا بهتر نیست که ذخایر هنری و گنجینه های مقدس در زیر کثافت و نجاست پنهان ولی محفوظ و باقی بماند تا آن که به کلّی از میان برود و معدوم گردد.

یکنفر از اعضا:موضوع مهم است.باید یک کمیسیون تشکیل داد و به کمیسیون رجوع کرد.

همه با هم یکصدا:بله،بله،باید یک کمیسیون تشکیل داد.تصویب شد،تصویب شد...

اوجیاس(زنگ را به صدا در می آورد):آقای کادموس پنیرنیا رئیس محترم جمعیت میهن پرستان اجازه ی نطق خواسته اند.بفرمائید.

کادموس پنیرنیا:به نام جمعیت میهن پرستان افتخار دارم که به عرض کمیسیون محترم گُه براندازی برسانم که بنده نیز کاملاً با بیانات ناطق محترم آقای خوک الایاله موافقم و بنده نیز این ذخایر گرانبهایی را که در زیر کثافت و ادبار پنهان مانده،مقدّس می دانم و عزیزترین و شریف ترین میراٍث ملّی می شمارم.چیزی که هست مختصر اختلاف نظری که بین ایشان و اردتمندشان موجود است این است که بنده این ذخایر را دستخوش هیچ خطری نمی بینم،و از طرف دیگر تصور می کنم که هر کس با نظر ایشان موافق باشد در واقع با لزوم تطهیر عمومی و اصلاح مخالفت دارد.ما همه خوب می دانیم که خطر این دنیا دنیا رشوه و کثافت برای مقدسات ملّی ما به مراتب از خطر آب رودخانه بیشتر است وانگهی حقیقت این است که می ترسم این ذخایر هنری که مورد این همه مشاجره و مباحثه است اساساً هیچ وجود خارجی نداشته باشد و تنها در قوه ی مخیّله ی ما وجود داشته باشد و بس.در این صورت تصدیق می فرمایید که عمل ازاله ی نجاست ممکن است نتایج بسیار وخیم و خطیری برای ما و ملّت داشته باشد و در حقیقت خیانت بزرگی به مفاخر و نام و شهرت ملّی ما وارد سازد.

وقتی نجاسات ازاله شد و مردم ببینند که در این صندوق جز لعنت نبوده و اساساً ذخایری در میان نیست و تمام امیدهای ملّی و آن همه مبارزات و آوازها بی اساس بوده است و تنها به خواب و خیالی می بالیده و می لافیده اند و گذشته ی تاریخی پر اعتبار و شکوه آنها،وهم و پنداری بیش نبوده است سخت مایوس خواهند گردید و خداوند خودش نتایج این یاس و خشم ملّی را می داند و بس.البته زبانم لال من هرگز منکر وجود این ذخایر مقدس نیستم و من نیز مانند هر آدم وطن پرست و ملت خواهی امیدوارم که در زیر این توه ی کثیف، گنجینه های پر ارج و بها،نهفته باشد و حتی سر سوزنی در این باب شکّ و تردیدی ندارم ولی از آنجایی که در امور سیاست آدم واقع بینی هستم و معتقدم که این احتمال را نیز باید در حسابهای خود داخل سازیم که فرضاً خدای نخواسته ذخایری در میان نباشد.

از طرف دیگر چون وجود چنین ذخایر و مواریث مقدّسی برای ملّت و منطق آفاقی و«اوبژکتیف»معلّق می ماند، یعنی این ذخایر فی الواقع در عقیده و ایمان مردم موجود و باقی خواهد ماند.آیا تصدیق نمی فرمایید که نباید بی گُدار به آب زد.بلکه بهتر است اطراف و جوانب موضوع را از هر جهت مورد دقت و مطالعه قرار داد و پس از آن تصمیم قطعی گرفت و اِلّا اَدنی(کوچکترین)شکّ و شبه ای نمی توان داشت که کارِ گُه براندازی از ضروری ترین امور است و ابداً نباید سر سوزنی در آن باب تردید داشته باشیم.

ناطق عرقی را که بر پیشانیش نشسته پاک کرد و با این بیت مناسب به سخنان خود پایان داد:

جز نجاست هیچ نشناسد کلاغ

شد نجاست،مر او را چشم و چراغ

یک نفر از اعضاء:باید یک کمیسیون به اسم«کمیسیون مخالف»تشکیل داد.

همه با هم یک صدا:تصویب شد.یک کمیسیون مخالف تشکیل خواهد یافت.

اوجیاس(زنگ را به صدا در می آورد):آقای کره چیان سرپزشک مریضخانه ی شهرداری اجازه ی نطق خواسته اند،بفرمایید.

اسکولاپ کره چیان:بنده به نام سرپزشک مریضخانه ی شهرداری به بیانات آقایان خوک الایاله و پنیرنیا به شدّت اعتراض دارم.آقایان عظام گر چه نسبت به یکدیگر در این مورد نظر مخالف دارند ولی هر دو چنان می نماید که تردیدی در لزوم و ضرورت گُه براندازی دارند و هر چند خود را موافق می گویند در واقع موافقتی ندارند و رسماً مخالفند و بحث آنها بیشتر مربوط به این قضیه است که آیا در زیر کثافت و نجاست مجسمه ای هست یا نیست.آقایان ذخیره گرانبهای ملّی ما عبارت ازین چند مجسمه نیست،بلکه صحّت و سلامت ملّت است که مقدّس ترین و گرانبهاترین ذخیره ملّی را تشکیل می دهد.درست است که ملّت الید به فضل خدایان تندرست و صحیح و سالم است(دست زدن های طولانی)ولی شکّی نیست که این مسئله ازاله ی نجاست برای ما یک موضوع جدیدی را ایجاد نموده است.به موجب ارقام و آما رسمی به اثبات رسیده است که از تمامی اقوامی که در خاک یونانستان زیست می کنند،همانا مردم الید هستند که کمتر در میانشان آدمِ مسلول پیدا می شود و علّت این قضیه وجود همین کوت و رشوه است که به اثبات رسیده که از شیوع مرض سل جلوگیری می کند.ما هر چند خدای نخواسته اگر این منظور را عملی سازیم به دست خود اسباب تخریب کاخ تندرستی و صحت و سلامت هموطنانمان را فراهم سازیم.

یکنفر از اعضاء:باید یک کمیسیون به اسم«کمیسیون داخلی»تشکیل بدهیم.

همه با هم یک صدا:بله،بله،تصویب شد.یک کمیسیون داخلی تشکیل خواهد یافت.

اوجیاس(زنگ را به صدا در می آورد):آقای وسط السماء اجازه ی نطق خواسته اند.بفرمایید.

وسط السماء:آقایان عظام با ایمان به اینکه گُه براندازی از ضروریات اولیه است ولی خواستم جسارت ورزیده به عرض محترمتان برسانم که گنجینه ای که از هر گنجینه ی دیگری گرانبهاتر و مقدّس تر است همانا اصول اخلاقی ماست(دست زدن شدید)و ناموس و زندگانی خانوادگی ماست(دست زدن طولانی)و این گلهایِ خداییِ از هر جا بهتر،در حرارت پر برکت کوت و رشوه،نشو و نما می نماید و من یقین دارم که اگر گُه براندازی به مرحله ی عمل برسد دیگر ما جلوی پسران و دختران خود را نخواهیم توانست گرفت و کوچه و برزن آزاد می شود و پسران و دختران شب ها راه کوچه را در پیش خواهند گرفت و بی ادبی است،دَدَری می شوند.

یک نفر از اعضا:حرفی نیست که بدون کوت و رشوه،پاکی و مهربانی خانوادگی از میان خواهد رفت.

یک نفر عضو دیگر:باید به اسم«کمیسیون فرعی»،کمیسیونی تشکیل داد.

همه با هم یک صدا:تصویب شد،یک کمسیون فرعی تشکیل خواهد یافت.

چند نفر از اعضا با هم:نظر به این که گُه براندازی از ضروریات اولیه...

چند نفر از اعضای دیگر:ما نباید از گرانبهاترین مقدّسات خود صرف نظر کنیم...

یک نفر از اعضا:گنجینه ی استوار و لبریز ترانه های ملّی ما...

عضو دیگری:صحت و سلامت اخلاقی کودکان معصوم و میوه های دل و جان و جگر گوشگان ما...

عضو دیگری:صناعت سودخیزِ چکمه دوزی...

عضو دیگری:آزادیِ ما...

عضو دیگری:صادرات کوتِ ما...

عضو ششم:پس فایده ی این قشونی که برای مبارزه با رشوه تربیت شده چه خواهد بود؟

عضو هفتم:خانواده های قدیمی و نجیب و اصیل ما که در همین محیط کوت و رشوه نشو و نما یافته اند...

عضو هشتم:کارخانجات دواسازی ما که اساس محصولاتشان همین کوت و مدفوعات است.

عضو نهم:قالی بافی که رنگهای نباتی مایه ی شهرت و بهای آنهاست و اگر کوت و رشوه نباشد پیشرفت نخواهد داشت.

عضو دهم:پس سنن و رسوم یونانی ما به کجا می رود؟

یک نفر:باید کمیسیون تشکیل داد به اسم کمیسیون عالی.

همه با هم یک صدا:بله،بله،تصویب شد.یک کمیسیون عالی.

عضو یازدهم:من اعتراض دارم:باید گُه براندازی عملی شود.هر چه زودتر.فرصت را نباید از دست داد.

عضو دوازدهم:باید یک کمیسیون به اسم«کمیسیون اعلا»تشکیل بدهیم.

همه با هم یک صدا:بله،بله،تصویب شد.

عضو سیزدهم:ولی آقایان،این کمیسیونها کرورها مخارج بر می دارد!

عضو چهاردهم:برای این که بدانیم آیا مخارج هنگفت به زحمتش می ارزد و یا نه باید یک کمیسیون تشکیل داد.

همه با هم یک صدا:بله،بله،تصویب شد،کمیسیون عالی العال.

پانزدهمین عضو:ولی این هم کافی نیست.

کمیسیون دیگر:

یکی از اعضا:به احساسات مذهبی ما لطمه وارد خواهد ساخت.

عضو دیگری:اسباب می شود که ورزشکاران ما به جان هم بیفتند.

عضو سوم:از مواجب فراشهای فقیر پستخانه خواهد کاست.

عضو چهارم:شکم اغنام و احشام را سیر می کند،امّا شکم مردم خرده پا گرسنه می ماند.

عضو پنجم:صندوق مالیه که برای تعلیم و تربیت افراد است،خالی خواهد ماند.

عضو ششم:فقرا را گول می زند و جیب خر پولها را پر می کند.

عضو هفتم:کوت هی بالاتر می رود و بالاتر می رود.دیر دست به کار شده ایم.

همه با هم یک صدا:عجله کار شیطانه در این دیار،...

اکنون باز رشته ی سخن را به دست پولی بیوس می دهم:

ما که به طرز کار و اخلاق مردم الید آشنا نبودیم از این کمیسیون بازی در تعجب مانده بودیم.خیلی سعی کردیم که معنی این کار را به دست آوریم و دلایل آن را بفهمیم و به جایی نرسیدیم.معلوم نشد که آیا واقعاً مردم الید عاشقِ کمیسیون بازی بودند و از آن لذّت می برند و یا چون شستشان خبردار شده بود که زنانشان توجه مخصوصی به پهلوان دارند،نمی خواستند که هرکول در آنجا ماندنی بشود و می خواستند هر چه زودتر کلکش را بکنند.علت واقعی بر ما مجهول بود.در هر صورت به قدری از هر طرف چوب لای چرخ این مرد بیچاره گذاشتند که به کلّی مستاصل مانده بود و تکلیف کار خود را نمی دانست.از طرف دیگر طلبکارهای بی امان پهلوان هم از مسافرت او به الید خبردار شده بودند و یکی پس از دیگری وارد می شدند و در مطالبه حساب خود و بستانکاری پافشاری و وقاحت را به جایی رسانیدند که کارد به استخوان پهلوان رسید و او را مجبور به فرار نمود!

دو نکته:

  • نویسنده ی نمایشنامه برای خلق یک نمایشنامه ی طنز و موثر،با توجه به واقعیت های زمانه ی خود،بر خلاف روایت مشهور هرکول را قبل از آن که کشور الید را پاک و مطهر ساخته باشد از زور و اضطرار و استیصال فراری می سازد.در حالیکه هر کول،برای گذر از یکی از خوان های ده گانه،شهر الید را با آب رودخانه،تمیز کرده است.هر چند این خوان و یک خوان دیگر از او پذیرفته نشد و دو خوان به این ده خوان اضافه شد!
  • هرکول در مسیر خوان‌های دوازده‌گانه،تنها نبوده و گاهی توسط یک جوان و گاهی توسط افراد دیگر، همراهی می‌شد.در ابتدا هرکول،مأمور انجام ده خوان شد،اما همراهی و کمک دیگران موجب شد که او مجبور به انجام دادن دو خوان دیگر شود.ائوروستئوس،خوان هیدرا و اصطبل‌های آوگیاس(اوجیاس)را نپذیرفت.چون در اوّلی،هرکول از کمک یولائوس بهره گرفت و در دومی بخاطر انجام دادن مأموریتش، دستمزد دریافت کرد و از رودخانه برای تمیز کردن اصطبل‌های آوگیاس،استفاده کرد.

مطلب قبلیم:

https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85-%D9%85%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%DB%8C-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DB%B9%DB%B8-mabl62fvu8he

حُسن ختام:بیتی زیبا مهمان حافظ:

حُسن ختام:;
حُسن ختام:;






طنزکتابفیلمحال خوبتو با من تقسیم کن
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید